کاردها تا به استخوان اکنون
زرد و رنجور مردمان اکنون
دسته ها شد بریده از چاقو
گوشه گیرند عاشقان اکنون
- ۰ نظر
- ۱۶ اسفند ۰۲ ، ۱۹:۵۳
کاردها تا به استخوان اکنون
زرد و رنجور مردمان اکنون
دسته ها شد بریده از چاقو
گوشه گیرند عاشقان اکنون
عشقبازی بود و من در زندگی
کرده ام با چشم بینا بندگی
دیده ام دستان لطف خالقم
من همه کفران و او بخشندگی.
شد خیار و گوجه همسنگ طلا این روزها
گشته چس فیل شاخ برای پسته ها این روزها
دشمنان فرصت به دست آورده خنجر میزنند
شد گرانی چون بلای جان ما این روزها .
کوتوال خندان
قانون اساسی بزمین مانده غریب است
اجرا نشود ، مسئله دارد و فریب است
باید همه پاسخ بدهند کرده ی خود را
ایمن شده اند عدّه ای ، این کار عجیب است
در سینه ی آن ظرفیتی خاص نهفته است
بر هر مرض و درد وطن مثل طبیب است
مشروطه چنین شد که به بن بست رسیده است
انگار دوتا نیمه ی از میوه ی سیب است
باید که به اجرا شود اصرار ز ملّت
سرمایه ی خونین شهیدان نجیب است .
همه از پشت هم راهی به گورستان خاموشان
اجل هرگز نمی پرسد که پیری یا جوان انسان ،
تمام عمر خود در فکر جمع مال و اموالی
نمیدانی که حمّالی برای وارثت نادان
چه دارد زندگی در عالم خاکی برای تو
فقط حسرت برای تو و جسمی طعمه ی ماران .
اوج سرمای در زمستانم
حامل برف و یخ و طوفانم
گر تو باشی کنار من ای عشق
رویش سبزه در بهارانم .
ای گل با طراوت و زیبا
نازنین قشنگ ما یسنا
داده ای شادی فراوانی
سینه از یاد تو پر از رویا
زندگی شد برای ما عالی
لحظه ها غرق یادت ای دانا
روز خوبت مبارکت باشد
خوش بحال تمامی ماها .