اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

متفاوت هستم ، احمد یزدانی
با نگاهی ویژه ؛ بینشی انسانی
اهل شعر و واژه ، جمله را میکاوم
گاه صاف و آبی ؛ گاه هم بارانی
جنس من از هجرت ،ره سپردن کارم
عاشق تغییرات ؛ریشه ای ، بنیانی
مثل شمعی روشن ، سوز و سازی دائم
گریه هایم جانکاه ، ضجّه ها پنهانی
ساده ؛ بی پیرایه ،بی گره ؛ بی مشکل
خاطراتی روشن ؛ سختی و آسانی
ایده آلم قُلّه ، رو به آنجا راهی
ظاهرم آرام است ،سینه ام طوفانی
میکنم با شعرم ؛ رو به فردا پرواز
هاله ای از احساس ؛ مثبت و نورانی
عاشقِ زیبائی ، مثل گل ،آزادی
نا امیدی محکوم ، کردمش زندانی .

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۱۷ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • احمد یزدانی

می بری با خود مرا تا دور دست     

می شوم با بودنت ایدوست مست 

خاطری رنجیده دارم از خودم 

در زمین در پیچ و تابی پر گسست 

ماهها من از برای دیدنت 

منتظر ، امّا کرونا بسته دست 

شادمان از لشکر امواج من 

لااقل در اختیار مردم است 

حال دیگر لااقل حرفی بزن، 

میشود بر دیدنت امّید بست؟

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

نازنینم چگونه است حالت ؟

نگرانم برای احوالت

چه زمان بدی شده اکنون

مثل باری به شانه اموالت

واقعاً غیر مهربانی نیست

همدم لحظه های بدحالت

عشق اگر رفته باشد از هستی

رفته برباد کلّ آمالت

نگرانم برای تو دائم

نگران صفا و جنجالت

دوست دارم که کوچکی بکنم

تو جلو بوده من به دنبالت

با همه پستی و بلندی ها

عاشقم من به قیل پر قالت .

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

ای گل زیبای من زیباتر از فصل بهار

آمدی شد زندگی شیرین و دل خوش از تو یار

رفتی و آتش کشیدی عالم  خوب مرا

مانده ام تنهاو غمگین در عزایت داغدار

  • احمد یزدانی

صدای پای خیال تو در شبانه ی من

جنون گفتن از عشق تو بهانه ی من

تمام من شده از تو ، تو زندگانی من

تو هستی و سخن از تو همه ترانه ی من

  • احمد یزدانی

برای من تو همه عالمی ، بهانه توئی

غم بزرگ دلم ، هق هق شبانه توئی

تمام من شده ای تو ، تو هستیم شده ای

خیال خاطر و رویای عاشقانه توئی .

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

چرا با من مخالف و چپ هستی

برایم یاد آغوش و تب هستی

تو را همواره می خواهم عزیزم

برایم چون چراغی در شب هستی

  • احمد یزدانی

هرکسی اطراف خود را یک نگاه

گر بیندازد ببیند مثل ماه

بد عملهائی که رسوا گشته اند

منحرف از راه و بدبخت و تباه

بندی زندان کار خویشتن

وقت رفتن غرق نکبت ، روسیاه

کاخ هستی از برای عبرت است

عبرت است چون سد برای هر گناه .

  • احمد یزدانی

آشپز شده است دوتا و آش اکنون شور

چشمان خرد به حلّ مشکل ها کور

وقتی که به جای خود نشیند هرکس ،

ناحق نتواند که به حق گوید زور .

  • احمد یزدانی

مرد میدان تو هستیم فقط ما شیطان

دشمن خونی تو بوده همه با دل و جان

بزمینت زده تا نقطه ی مرگت هستیم

یا تو آدم شده یا کرده تو را ما ویران .

  • احمد یزدانی

امروز سرم به آسمان خورد چه خوب

اندوه دلم ز غُصّه اش مرد ، چه خوب

 روز زن و روز مادر است شادی هست

شادی غم دل به گور خود برد چه خوب .

  • احمد یزدانی