اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

متفاوت هستم ، احمد یزدانی
با نگاهی ویژه ؛ بینشی انسانی
اهل شعر و واژه ، جمله را میکاوم
گاه صاف و آبی ؛ گاه هم بارانی
جنس من از هجرت ،ره سپردن کارم
عاشق تغییرات ؛ریشه ای ، بنیانی
مثل شمعی روشن ، سوز و سازی دائم
گریه هایم جانکاه ، ضجّه ها پنهانی
ساده ؛ بی پیرایه ،بی گره ؛ بی مشکل
خاطراتی روشن ؛ سختی و آسانی
ایده آلم قُلّه ، رو به آنجا راهی
ظاهرم آرام است ،سینه ام طوفانی
میکنم با شعرم ؛ رو به فردا پرواز
هاله ای از احساس ؛ مثبت و نورانی
عاشقِ زیبائی ، مثل گل ،آزادی
نا امیدی محکوم ، کردمش زندانی .

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ای خدا» ثبت شده است

ای خدا ، قادر توانائی 

صاحبِ جان و مالِ ماهائی
گُل توئی ، بویِ گُل شما هستی                  
خالقِ آسمان و دریائی
آسمان و زمین و دریاها                     
وَ جهانی چنین تماشائی
با تمامیِ هستیِ در آن
هرکدامش به مثلِ دنیائی
از غباری به ظاهری کوچک
تا تمامیِ کوه و صحرائی
همه در فکرِ سجده ی بر تو
وَ نموده چه کوچکی هائی
آبِ جاری به رودهای روان
وَ تمامِ جهانِ رویائی
همه از صُنع قدرت خالق
وَ تو اربابِ کُلّ آنهائی
دستگیری کُن ای خداوندم
تو به هر مشکلی توانائی
من نخواهم بهشت و حوران را
یا نخواهم فرازو بالائی
من فقـط خواهش از شما دارم
که کنم بندگی به بینائی
در حریمِ شما بُوَم ایمن
از شیاطین وَ همچو آنهائی
بنده ای شاکرو شکورم کن
وَ بِکُش نَفسِ زشتِ هرجائی
چشمِ جانِ مرا بکن زیبا
تا نبینم به غیرِ زیبائی
احمدیزدانی
   #بندگی   #عشق   #ستایش
  • احمد یزدانی