اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

متفاوت هستم ، احمد یزدانی
با نگاهی ویژه ؛ بینشی انسانی
اهل شعر و واژه ، جمله را میکاوم
گاه صاف و آبی ؛ گاه هم بارانی
جنس من از هجرت ،ره سپردن کارم
عاشق تغییرات ؛ریشه ای ، بنیانی
مثل شمعی روشن ، سوز و سازی دائم
گریه هایم جانکاه ، ضجّه ها پنهانی
ساده ؛ بی پیرایه ،بی گره ؛ بی مشکل
خاطراتی روشن ؛ سختی و آسانی
ایده آلم قُلّه ، رو به آنجا راهی
ظاهرم آرام است ،سینه ام طوفانی
میکنم با شعرم ؛ رو به فردا پرواز
هاله ای از احساس ؛ مثبت و نورانی
عاشقِ زیبائی ، مثل گل ،آزادی
نا امیدی محکوم ، کردمش زندانی .

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سلم و تور» ثبت شده است

بنام خدا
صفحه ی شطرنجِ دل شد پهن در یک ماجرا
کیش شد شاهِ دلم ، بعداً شدم ماتِ فضا
در محیطی دولتی دیدم عجایب قصّه ای
گوش باید کرد از حکمت ، دقیقاً قصّه را
از برایِ امرِ فرهنگی در آنجا بوده ام
شاهدِ بحثی شدم ناخواسته من از قضا
داستانی واقعی با ماجرایِ سَلم و تور
دید چشمان ، رفت روحم تا به عمقِ انحنا
یک میانسالِ بداخلاق و پریش و ملتهب
حرف میزد با رئیسش با تکبّر با ریا
حرف حرفِ عزل بودو نصب بودو جایگاه
او خودش را مستحق می دیدو حق را زیرِ پا
از کلامش شد برایم روشن او فرهنگی است
نیست چاقوکش وَ لاتِ چاله ی میدانِ ما
ابتدا کردم تصوّر آن رئیس محترم
می نوازد سیلی و با یک لگد ختمِ بلا
اشتباه کردم نکرد ایشان چنین اقدام تند
صبر کردو کرد کارِ آدمِ واقع گرا
هرچه توضیح داد در گوشِ طرف چون پنبه بود
بر صدای خویش افزودو طلبکاری روا
صحنه ای افسانه ای بودو لوکیشن بس بدیع
داش مشتی وار ، رندی بود دمپائی به پا
گفت و گفت و من سراپا گوش می کردم به او
ابتدا باور نکردم صحنه وَ تصویر را
برقِ چشمانم پرید از سر وَ در خود مانده ام
تازه فهمیدم دبیر است و پراست از ادّعا
در تناقض من گرفتارم از آن گفت و شنود
یکطرف اوجِ متانت یکطرف پرمدّعا
هرچه می گفت مدّعی حرف و سخنهای درشت
روحِ آرامِ رئیسش بود درسِ بچّه ها
بعدها گفتند با من آن عمل با نقشه بود
رفتنِ من کرد آن نقشه چو نقشی بر هوا
داشت تنها نامِ فرهنگی وَ چون بیگانگان
از معلّمها نبود او بود یک واپسگرا
ساحتِ تعلیم و تربیّت چنان گلخانه است
خارهم دارد گُلِ زیبایِ در گلخانه ها
ریشه های منحرف در تربیت کم نیستند
گرچه بیهوده شود تعریف در حدّ ثنا
جانِ حرفم در بزرگی و صفای باغبان
بود ایشان عالِمِ عامل وَ مدرک دکترا
سخت باشد کارِ شهرستانِ کوچک در عمل
گفتمش غوغا کنی دکتر اگر خواهد خدا
هم بدانش کاملی هم در خرد هم دینمدار
از تو می گردد منظّم تربیّت ،ای بی ریا
آب از سرچشمه پاک است و گوارا و زلال
تا که جاری هست مقصد عمقِ اقیانوس ها
تابلویِ قلّابی و اعمالِ قلّابی بد است
کن تو حقِّ مطلب قانون به عشقِ حق ادا
احمد یزدانی
کوتوال
 
  • احمد یزدانی