اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

متفاوت هستم ، احمد یزدانی
با نگاهی ویژه ؛ بینشی انسانی
اهل شعر و واژه ، جمله را میکاوم
گاه صاف و آبی ؛ گاه هم بارانی
جنس من از هجرت ،ره سپردن کارم
عاشق تغییرات ؛ریشه ای ، بنیانی
مثل شمعی روشن ، سوز و سازی دائم
گریه هایم جانکاه ، ضجّه ها پنهانی
ساده ؛ بی پیرایه ،بی گره ؛ بی مشکل
خاطراتی روشن ؛ سختی و آسانی
ایده آلم قُلّه ، رو به آنجا راهی
ظاهرم آرام است ،سینه ام طوفانی
میکنم با شعرم ؛ رو به فردا پرواز
هاله ای از احساس ؛ مثبت و نورانی
عاشقِ زیبائی ، مثل گل ،آزادی
نا امیدی محکوم ، کردمش زندانی .

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شور» ثبت شده است

از ارتفاع گدوک و بلندیِ زَرمان
وسیع و پاک و بزرگی چو کشور ایران
صدایِ بادِ تو در انحنای کوهستان
به تک نوازیِ خود بست دستِ چوپانان
درونِ کوچه ی تاریخ بلبلان تو مست
زده به لشکرِ تورنه و بسته او را دست
میانِ قلعه ی کافر شد از تو غوغاها
به پایِ تپّه ی اِشکارو تنگِ سراِنزا
تـو سـرزمینِ گُلی ، هر کرانه ات بستان
شد از تو دلبری و عشق واله و حیران
به گوشه های هـرانده ، کناره ی نم رود
هزار باغِ گُل هر لحظه گفت ، برتو درود
نگینِ حلقه ی عشّاق ، حضرت اسماعیـل
کنارِ واشیِ زیباتر از کناره ی نیل
به شاهراهِ امامت به امرِ حق وصل است
برایِ منطقه عشقش همیشه یک اصل است
کمندِ مدفنِ پاکش به زیرِ کوهِ بلند
تسلّی است به جانهایِ عاشق و دربند
پلی میانِ معادو ائمّه ی اطهار
نگاهِ تشنه ی عـاشق به گُل به فصلِ بهار
نـواسِ چشم تو دارد غرورِ بی پایان
به ارجمندو اهنزو لَزور الی وُشتان
در حبله رودو کتالان و غارِ رودافشان
نشانه ها همه از عاشقیّ بر ایران
تو نامِ نامیِ فیروزکوه وَ تاجِ سَری
به میزبانیِ فرزندِ عشق مفتخری
احمدیزدانی

  • احمد یزدانی