اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

متفاوت هستم ، احمد یزدانی
با نگاهی ویژه ؛ بینشی انسانی
اهل شعر و واژه ، جمله را میکاوم
گاه صاف و آبی ؛ گاه هم بارانی
جنس من از هجرت ،ره سپردن کارم
عاشق تغییرات ؛ریشه ای ، بنیانی
مثل شمعی روشن ، سوز و سازی دائم
گریه هایم جانکاه ، ضجّه ها پنهانی
ساده ؛ بی پیرایه ،بی گره ؛ بی مشکل
خاطراتی روشن ؛ سختی و آسانی
ایده آلم قُلّه ، رو به آنجا راهی
ظاهرم آرام است ،سینه ام طوفانی
میکنم با شعرم ؛ رو به فردا پرواز
هاله ای از احساس ؛ مثبت و نورانی
عاشقِ زیبائی ، مثل گل ،آزادی
نا امیدی محکوم ، کردمش زندانی .

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۳ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

گردنه ی واشی

صف کشیدند روبرو بدکارها

عقرب جرّاره و کفتارها

اژدهای هفت سرهم دیده شد

داعش و تکفیریان و مارها

اینطرف اهلِ تشیّع ، اهل دین

رادمردان و زنان مسلمین

از دگرادیان بزرگان آمدند

حولِ وحدت ،در مدار اربعین

کربلا در انتظار گل نشست

میزبان در خانه با سنبل نشست

فرشِ گل شد پهن در هر زیرِپا

در دلِ هرخانه یک بلبل نشست

صف به صف گُردان پیاده راهوار

آمدند از هر کرانه یا کنار

عاشقان هم میرسند از گردِ راه

شیعه دارد از حسینش اعتبار

حضرتِ عبّاس و یاران شادمان

عشقِ عاشوراست در روح و روان

بر زمین نورِ خدا پاشیده اند

فخر دارد عرش بر این بندگان

مات شد دنیا ، سرِ جایش نشست

چشمِ شورَش برجهانِ شیعه بست

یکنفرهم از خبر چیزی نگفت

چند رکورد هم از گینِس درهم شکست

حضرتِ صاحب تماشا میکند

چهره اش را خنده زیبا میکند

رهبری شاد از خروش شیعیان

با ولایت شیعه غوغا میکند

احمدیزدانی

کوتوال

  • احمد یزدانی

مادرم با قلب شادو خاطری آرام رفت

عاقبت با مهرِ زهرا (س)گشت شیرین کام رفت

بود با ایمانِ خود در انتظارِ پر زدن

کفتری بودو شبی از لانه اش در بام رفت

قبلِ مرگش دل زِ دنیا کنده بود او سالها

مهر ایشان ماندو خود آزاده و خوشنام رفت

حضرتِ زهرا(س) امیدش بود در وقتِ سفر

با توکّل شد رها ، فارغ شد از آلام ، رفت

  • احمد یزدانی

ای دل ، رها شده ام در ورای خود

هستم اسیر ریا و هوای خود

بازار درد دل و توبه رایج است

شرمنده ام به حضور خدای خود

پروردگار من ای خالق جهان

غرقم به عشق تو در های های خود

هرچند لایق مهر تو نیستم

دارم امید تا که ببخشی گدای خود

بخشنده ای تو ، کریمی و کاملی

دستم بگیر تا نشوم خود بلای خود

  • احمد یزدانی