اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

متفاوت هستم ، احمد یزدانی
با نگاهی ویژه ؛ بینشی انسانی
اهل شعر و واژه ، جمله را میکاوم
گاه صاف و آبی ؛ گاه هم بارانی
جنس من از هجرت ،ره سپردن کارم
عاشق تغییرات ؛ریشه ای ، بنیانی
مثل شمعی روشن ، سوز و سازی دائم
گریه هایم جانکاه ، ضجّه ها پنهانی
ساده ؛ بی پیرایه ،بی گره ؛ بی مشکل
خاطراتی روشن ؛ سختی و آسانی
ایده آلم قُلّه ، رو به آنجا راهی
ظاهرم آرام است ،سینه ام طوفانی
میکنم با شعرم ؛ رو به فردا پرواز
هاله ای از احساس ؛ مثبت و نورانی
عاشقِ زیبائی ، مثل گل ،آزادی
نا امیدی محکوم ، کردمش زندانی .

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۱۰ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

آرزویم که کنارم شب یلدا باشی

فال حافظ و دلیل خوشی ما باشی

جمعمان جمع و همه تا به سحرگه خندان

تو درخشیده مرا شادی فردا باشی

کرونا موجب آزار و جهان نامیزان

شده وضعی که من اینجا و تو آنجا باشی

آرزو میکنم این دوره ی ماتم برود

قاصد شادی من باز تو اینجا باشی .

  • احمد یزدانی

نزدیکی بیش از حد بسوزاندمان ،

دوری بکند چو یخ ز ما روح و روان

من نیستم آنکسی که تو می خواهی

تو نیستی آن کسی که من کرده بیان

از من تو نساز آرزوهای خودت

من بوده خودم برای تو از دل و جان

اخلاق هنر تحمّل یکدیگر

نادیدن نقص و ضعف در ظرف زمان

در عرصه زندگی تفاوت ها هست

تصویر نموده است خداوند جهان

می آید و می‌رود بسرعت شب و روز

فرصت کم و می‌رود زمان از کف مان .

دریاب دو روز عمر کوتاه خودت

حسرت نشود نصیب ما ؟، هردویمان ؟

  • احمد یزدانی

شب یلدا شده آکنده ی غم در حیرت

شب بیداری و بیماری و اندوه ،عبرت

شب تحریم و گرانی شب نامردی ها

شب حمله به تمامی سلامت ، قدرت

شب کوتاه امید و شب طولانی بیم

شب بی معرفتی ها شب رفتن ، هجرت

چه شب سرد و سیاهی شده در تنهائی

شده از اوّل شب تا بسحرگه حسرت

رفته است شادی و آمد عوضش بیماری

ناسپاسی شده آورده به همراه فترت

آنهمه خیر و خوشی آنهمه زیبائی رفت

رفته شادی و به جایش شده حاکم عُسرت

داشتن گُم شده در وادی فقر و فاقه

مانده اندازه یلدا ز کرونا نفرت

صحنه ی عالم عوض شد همگی در تغییر

نه صفائی نه وفائی شب دردی مفرط

کی شود تا سرپا گشته جهان با شادی

همه ی عالمیان گفته سخن از عشرت

برود گُم بشود این کرونای منحوس

بشریّت بشود راحت از این بی غیرت ،

#احمد_یزدانی

  • احمد یزدانی


  • احمد یزدانی

مردم همه در هجوم یک درد

باهم شده زن و کودک و مرد

چون لکّه ی ننک روزگارند

این قوم مرفّهین بی درد  .


  • احمد یزدانی

فیروزکوه عزیزم دل تو شاد

ناراحتی و مرض از تو دور باد

هرکس قدم برای تو برداشت سربلند

هرکس به رنج تو افزود خسته باد .

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی