اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک جمله چنین
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۶۶ مطلب با موضوع «عکس نوشته ها» ثبت شده است

ای که خورشید شب تاریک کوهستان شدی

امنیّت در گلّه ی ترسیده از گرگان شدی

یک نگاهی هم بینداز اینطرف سوی دلم ،

شاید از لطف خودت مرهم برای آن شدی .

  • احمد یزدانی

شکوه کردم برایت شنیدی

راه برگشتنم را بریدی

آمدم بار دیگر بسویت

تا که شاید غمم را خریدی

من اگر کرده ام بیوفائی

تو پشیمانیم را ندیدی ؟

در دل من بجز تو کسی نیست

تو برایم تمام امیدی

روسیاهی پشیمان من هستم

تو بزرگ و برایم نویدی

دست خالی نکن راهیم چون

حاکم من شود ناامیدی

در دل عاشق من امید است

منتظر تا که داده تو عیدی

آمدم سوی تو کن نگاهی

قسمتم کن ز خود روسفیدی .

  • احمد یزدانی

چه قشنگ است با تو آسودن

در خیال عزیز تو بودن

پنجره رو به تو تماشائیست

کم کند غم به شادی افزودن .

  • احمد یزدانی

ساده تر از گل و جاری تر از آب
مثل یک نیمه شب و خلوت ناب
آمد و وعده ی عشقش را داد
رفت و ماند حسرت دیدار و عذاب
آتشم زد و تماشایم کرد
مات هستم و تو گوئی که به خواب
باز من ماندم و تنهائی و غم
بازهم خانه بدوشی و سراب .

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

جهان دریا و انسان هم چو ماهی
اسیر دست امواج او چو کاهی
خدایا ریشه ی غم را بخشکان
تو محوش کن چنان سوزی به آهی.

  • احمد یزدانی
عدّه ای رذل و مال مردم خور
از خِرَد خالی از تظاهر پُر
کرده سرقت امانت مردم
خورده از آن زده بمردم غُر .
  • احمد یزدانی

اای مرغ گرفتار بمانی و ببینی

آن روز همایون که به عالم قفسی نیست

شعر : سایه

خط : اسرافیل شیرچی

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی


۱۳ : مشکلات است و در آن تردید نیست
راه حل در کوشش و جنگندگیست
گفتنی ها گفته شد ، یک یاعلی ،
جایتان خالیست ، ایران دیدنیست .

  • احمد یزدانی

۸ : ملّت ایران مصمّم ، برقرار
از برای حلّ مشکل پای کار
با کسی شوخی ندارد جدّی است
میکند دار و ندارش را نثار

  • احمد یزدانی

۲ : ما همه باهم شده ایرانیان
خاک ایران ارثی از اجدادمان
درد هریک درد و رنجی مشترک
فارغ از هر رنگ و هر دین و زبان

  • احمد یزدانی

گیسوانت آبشاری از طلا

دیدگانت معبری از فتنه ها
لرزه بر اندام شهر انداختی
با همه خوبی و با ما بد چرا؟

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

خزان آمد به نقّاشی جهان شد چهره ای دیگر

چه پائیز قشنگی شد دل انگیز است کوه و در

درختان کرده بر تن رخت‌های رنگی خود را

کشیده بر طبیعت چادر دلدادگی بر سر .

  • احمد یزدانی

خون دل‌های رگ تاکی تو

مثل گنجینه ی در خاکی تو

مَحرَم و همدل و همدرد منی

چون گُلی ، ساده ای و پاکی تو .

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

رفتی و یاد تو شد فسانه

آتشت در دلم جاودانه

تا نیائی نمی گیرم آرام

میکشم از شرارت زبانه

شعله ور در گدازم شب و روز

شکوه ام یکسره از زمانه ؟

زندگی بی تو رنج و عذابه

تو نباشی چو زندان جهانه .

  • احمد یزدانی