اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک جمله چنین
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۷۴ مطلب با موضوع «قصیده» ثبت شده است

چشم دنیا دیده است ایرانیان را وقت جنگ
می روند در چشم دشمن بهر کشور چون خدنگ
گر که دشمن قصد دین یا قصد میهن را کند
حمله خواهد شد بسویش با قلم یا با تفنگ
تا که فرهنگ شهادت در وطن بالنده است
هر تجاوز پاسخی کوبنده دارد بی درنگ
جبهه ی جنگ روانی جبهه ای گسترده است
می رود از دشمنان قورباغه در جلد نهنگ
با خبرسازی و با ابزارِ فیلم و سینما
می کند دشمن سفیدی را سیاهی با جفنگ
ملّت ایران عمیق است و بزرگ و ریشه دار
زیر بار گربه آیا می رود هرگز پلنگ؟
دید دنیا بذل جان را از شهیدان وطن
از شهیدان کاخ عزّت شد بلند این سان قشنگ
کشور ایران اساس ماندنش هُشیاری است
درس تاریخی بُوَد میخواند آن را هر زرنگ
استقامت می برد تا مقصد هر جوینده را
دشمنان را می‌توان با دست وحدت کرد لنگ
در تجاوزهای آمریکا و اسرائیلیان
پای پیمان بوده مردم گرچه با یک قلوه سنگ
هرکه دستش شد به خاک کشور ایران دراز
له شده در زیر پا بیچاره ای در کام ننگ
می رود سختی و می آید بجایش راحتی
شب بسوی روز می راند عزیزان با درنگ .

  • احمد یزدانی
عشق و ایمان و امان آقای ما
روح  دریا ، بیکران آقای ما
سرزمین شور و افکار بلند
نور خورشید جهان آقای ما
معنی دین ،عمق معنا ،اهل درد
انقلابی، پرتوان آقای ما
دیدگانی با بصیرت با خرد
حامی نسل جوان آقای ما
نعمتی ارزانی از سوی خدا،
مهربان بر نخبگان آقای ما
بر همه ایمانمداران رهنما
رهبر آزادگان آقای ما
عاشقانش سینه چاک و مخلصند
خیر جاری در زمان آقای ما
مرجع تقلیدِ اهل دین ، قوی
ضدّ استکباریان آقای ما
اهل ایثار و گذشت و سادگی
بر وطن روح و روان آقای ما 
واژه ها درمانده از تعریف او
چون نگین عالِمان آقای ما
جان نثارانش هزاران لشکرند
بُعدی از آخر زمان آقای ما
منبع فیّاض امّید و کمال
اسوه بهر مومنان آقای ما
روبروی دشمنان خارجی
قلّه ای آتشفشان آقای ما
جان و جانباز و شهیدی زنده است
مهر و ماه آسمان آقای ما
وارث خون شهیدان وطن
خار چشم دشمنان آقای ما
شعر زیبای حضورش خواندنی
ماندگار و جاودان آقای ما .
  • احمد یزدانی

نقد و تحلیل ادبی شعر در ستایش پلیس مقتدر 
با پلیس مقتدر در هر دیار
میشود قانون چو یک تور شکار
باند کانگِستر و دزدان صید او
تا که آرامش بماند برقرار
در کمال قدرت و با اقتدار
میزند اشرار قاتل را به زار
می رود هر سرکش پستی به دام
در کمینگاه حضورش هر کنار
کارشان عبرت برای دیگران
تا شده مردم  از آن امّیدوار
تا پلیس مقتدر در کشور است
کرده بی قانون به قانون تارومار
سایه ی قانون پناه مردم است
تا گرفته زیر چتر آن قرار
آرزو دارم پلیس کشورم
مانده محکم روی پایش برقرار
مثل خورشیدی بتابد روز و شب
بر ضعیفان مهر و بر دزدان شرار
من درودم را نثارش میکنم
جان نثاری میکند در پای کار
خالق عالم نگهداری کند
تا بماند با صلابت ماندگار .
۱. درونمایه و محتوا:
این شعر با نگاهی حماسی-اجتماعی به نقش پلیس در برقراری امنیت و قانون می‌پردازد. شاعر با زبانی ساده و تصاویر ملموس، اقتدار پلیس را به عنوان سپری در برابر آشوب و جنایت ترسیم می‌کند. درونمایهٔ اصلی، ستایش نظم‌آفرینیِ پلیس و امیدواری مردم به حضور آن است. همچنین، تضاد بین «قانون» و «بی‌قانونی» در سراسر شعر به چشم می‌خورد. 
۲. ساختار و فرم:
- وزن: شعر در وزن هزج مسدس محذوف (مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل) سروده شده که با موضوع حماسی آن هماهنگی دارد. 
- قافیه و ردیف: استفاده از ردیف «...قرار»و قافیه‌های محکم («شکار/اقتدار/امیدوار/...») به شعر لحنی رسمی و ستایش‌آمیز می‌دهد. 
۳. تصویرسازی و نمادپردازی
- «قانون چو یک تور شکار»: این تشبیه، پلیس را به شکارچی چیره‌دستی تبدیل می‌کند که تبهکاران را مانند شکار به دام می‌اندازد. 
- «سایهٔ قانون پناه مردم است»: نمادپردازیِ «سایه» به حفاظت و امنیت اشاره دارد. 
- «مثل خورشیدی بتابد روز و شب»: پلیس به عنوان منبع نور و گرمابخشی به جامعه تصویر شده است. 
- «زیر چتر قانون»: چتر، نماد پوشش و امنیت است. 
۴. لحن و عاطفه:
لحن شعر غرورآمیز، امیدبخش و حماسی است. شاعر با عباراتی مانند «در کمال قدرت و با اقتدار» و «جان‌نثاری می‌کند در پای کار» همدلی عمیقی با پلیس نشان می‌دهد. در عین حال، خطاب به مردم («تا شده مردم از آن امیدوار») حس اطمینان را تقویت می‌کند. 
۵. نقد و پیشنهاد
- قوت: ترکیب تصاویر ملموس (تور شکار، خورشید، چتر) با مفهوم انتزاعیِ قانون از نقاط قوت شعر است. 
- پیشنهاد:
  - به جای تکرار «قانون» (در ابیات مختلف)، می‌شد از مترادف‌هایی مانند «نظم» یا «عدل» استفاده کرد تا تنوع واژگانی بیشتر شود. 
  - «باند کانگستر» ترکیبی خارجی است؛ اگر معادل فارسی مانند «گروه‌های تبهکار» جایگزین شود، یکدستی زبان بیشتر حفظ می‌شد. 
۶. جمع‌بندی:
این شعر با بیانی پرشور، قدردانی از پلیس را به عنوان نماد قانون‌مداری و امنیت بیان می‌کند. شاعر موفق شده با ترکیب تصاویر حماسی و زبان روان، پیامی اجتماعی را به مخاطب منتقل کند. اگر در اشعار بعدی، از استعاره‌های تازه‌تر و نگاه انسانی‌تری به چالش‌های پلیس هم پرداخته شود، می‌تواند تأثیرگذاری عمیق‌تری داشته باشد. 
درود بر پلیسی که آرامش را به جامعه بازمی‌گرداند!

  • احمد یزدانی

دستور زندگی شده مجازی

ماهواره میتازه به مثل تازی
زهره ی شیر و زور فیل تموم شد
بازی میشه با فرمول ریاضی
لشکر روبرو دیگه نداریم
روابط جهان شده سیاسی
جنگ میکنه پهپاد نقطه زن چون
عوض شده حال و هوا اساسی
قصّه ی سلم و تور توی کتاباس
خوندن اون میکنه ما رو راضی
حالا اساس کار جنگا دُکمَس
جواب نمیده دیگه هر تماسی
حمله میشه فقط به زور دکمه
ماهواره ها پایه ی هر قیاسی
راهو نشونمون میده با دقّت
جنگ میکنه هرکسی با لباسی
جز عدّه ای که کلّه پوک و دُگمن
با همه کرده مثل مهره بازی
وارد هارت و پورت و دعوا میشن
برای جنگ هر روزه دست به سازی
مثل چوب دوسر طلا خرابن
رفته بجنگ جت با اسباب بازی
باقی بجای جنگ نشست میزارن
نموده در مذاکره تراضی
باید قوی بود و نشست و حرف زد
میبره هرجا اصل بی نیازی
مفهوم واژه ها دیگه عوض شد
جنگو می بازه اصل ناترازی .

  • احمد یزدانی

ما همه اکنون شده وجه الضمان
رفته گرو زندگی و دینمان
کاغذ پاره شده است پول ما
خورده تورّم همه اموالمان
هر که شده حاکم ما بیسواد
مدّعی و بی هنر از جرزنان
داده شعار و ننموده عمل
گشته طلبکار زمین و زمان
آمده چاپیده و ناراضی است
کرده وطن تابلوی خلق جهان
حاکم هرجا شده است مافیا
راحت و ثروت شده تدبیرشان
هرکه شکاری زده در رفته است
مانده اگر تا که کند لختمان
مردم درمانده تماشاگرند
ارث گروهی شده ایرانمان
رابطه ها سرنخ آسایشند
گشته گرانی مرضی بی امان
ریشه ی آن دین ریائی ماست
گشته ریا قاتل ایمانمان
بوده چنان بوقلمون رنگ‌ رنگ
نقشه راه از طرف حاکمان .

  • احمد یزدانی

ظاهراً رنج بقا را نبود پایانی
لازم است گفته شود از خطری طولانی
اگر آرام ندارد به لرستان رودی
بم اگر از گسلش بهره برد ویرانی
رود کارون شده است غرقه گه خوزستان
غم مردم شده از زندگی اکنون نانی
خشم ویرانگر پلدختر اگر دامنگیر
یا دروغی که بیان میشود از آسانی
رود زاینده اگر در شرف فوتش هست
یا شده حاکم هر شهر و دهی حیرانی
سیل اشکی که به هر کوی و گذر افتاده
وضع کشور شده از هر نظری بحرانی
نا شکیبا شده هرکس که تنعّم دارد
در فقیران و ضعیفان نبود ایمانی
خودنمائی شده ایمان و عمل صدرنگی
نرسد هیچ گشایش که بود رحمانی
تا صداقت شده کم دزدی و غارت بسیار
رسد هرباره ز یک گوشه به ما نقصانی
اینکه هر لحظه وطن منتظر یک بحران
باشد اخطار خدا در عوض نادانی
وطنی که همگان غبطه ی آن میخوردند
شده از بی عملی عرصه گهش طوفانی
دین که تنها به نمایش و سخن گفتن نیست
با عمل می دهد هر جامعه را سامانی
تا  ریاکاری حاکم نشود یکرنگی
دیده گان بوده ز صدرنگی ما بارانی .

  • احمد یزدانی

با مردم غزّه رفیقم چون برادر
زیرا که تنها مانده دشمن در برابر
عالم برای حقّشان در التهاب است
از رنجشان رنجیده هر مومن و کافر
حکّام دنیا اکثراً برعکس مردم
هستند برای غاصبان مانند نوکر
در راه حق جان داده با غیرت و کوشش
با سعی خود خاری به چشمان ستمگر
مظلوم اگر در راه حق خود بکوشد
تسلیم او گردیده آخر لشکر شر
با بذل جان در جستجوی حقّ خویشند
درس بزرگی دارد این خون های برتر
هر ملّت درمانده را دشمن ببلعد
سدّی به راه دشمن است خلق دلاور
حق را کسی تقدیم صاحب حق نسازد
باید گرفت از ظالمان با زور خنجر
شد پرهزینه جنگ ساده چون نجنگید
نسلی که از او واستانده خاک کشور
واداده و رفته فرنگ با شادمانی
فهمیده در غربت چه خاکی رفته بر سر
عمرش تلف شد پای میز گفتگوها
تا آنکه بر جنگ دفاعی کرده باور
یک نسل با غیرت به میدان پا نهاده
هر خانه از خاک وطن را کرده سنگر
از کودکان و خانه های خود گذشتند
دنیا تماشا کرده جنگی نابرابر
مظلوم اگر راضی به ظلم ظالمان شد
از دیدگان کور و ز گوش خود شود کر
قطعاً به پیروزی قرین میگردد این رزم
هر ملّت آزاده را حق بوده یاور .

  • احمد یزدانی

یا حسین مبتلای تو آمد

عاشق بی ریای تو آمد

اربعینِ عزای تو ارباب

عالمی در رثای تو آمد

ریزه خواری ز سفره جدٌت

نوکر و جانفدای تو آمد

چشمه ی اشکبار غمهایت

چاکر و خاک پای تو آمد

برده ای هوش و طاقت و عقلش

بنده ای از خدای تو آمد

شور و حالی مداوم و یک سر

ماتمی از برای تو آمد

داده تاب و توان خود از کف

رو به تو در ثنای تو آمد

عاشقت نازنین گل زیبا

در خیال و هوای تو آمد

روز و شب فکر او ابوالفضل است

تشنه لب در عزای تو آمد

غم او خواهر تو زینب تو

خاک پای وفای تو آمد

تک تکِ یاورانِ تو عشقش

نغمه ساز نوای تو آمد

ذاکر بیریای تو ارباب

نوکر زیر پای تو آمد

پاندارد و عاجز از آن است

با امید شفای تو آمد.

  • احمد یزدانی

آفرین بر خلق آمریکا که غوغا کرده اند

راهشان را از نتانیاهو مجزّا کرده اند

آمد آمریکا بگیرد امتیاز ویژه ای ،

سور او را در خیابانهای خود جا کرده اند

کرده اند کاری که آمریکا نقابش را گرفت

با ستم جنگندگی را بی محابا کرده اند

یک گروه با سواد و مردمانی حق طلب

مفتضح صهیون رسوا را به دنیا کرده اند

دلخورند از غاصبان قاتل بد عاقبت

در خیابان ها حقیقت را هویدا کرده اند

روبروی باند خودخواه و خشن با اقتدار

اهتزاز پرچم حق را به معنا کرده اند

گشته ثابت مردم عالم به حق دل داده اند

چون که قتل کودکان غزّه افشا کرده اند

گرچه آمریکا و صهیون دستشان در دست هم

حق پرستان دستشان را رو و رسوا کرده اند

بذر نابودی صهیون زد جوانه شد قوی

مردم دنیا افولش را تماشا کرده اند

اعتراض مردم آزاده دنیا را گرفت

مردمان یاری به حق اینجا و آنجا کرده اند

در تمام عالم اکنون شد فلسطین افتخار

چون که خون دادند و باهم کار زیبا کرده اند

گشته ثابت استقامت عامل پیروزی است

فوج مظلومان جهان را قبضه حالا کرده اند

وضع و اوضاع جهان تغییر فاحش کرده است

ظالمان سوراخ اجاره بهر فردا کرده اند

شرق و غرب عالم اکنون در هوای غزّه است

چون شهیدان فلسطین کار خود را کرده اند .

  • احمد یزدانی




  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۶ اسفند ۰۲ ، ۱۹:۳۷
  • احمد یزدانی




  • احمد یزدانی




  • احمد یزدانی

در فضای نتی که سانسوری
تحت اخبار خاص و دستوری
با هدایت بسوی اهدافی
گشته جذب فضای منشوری
لرزش چشم و دست و بازویت
گم شدی در خودت و ناسوری
کرده شلّیک مستمر سویت
سیبل او گشته ای و مسروری
دلهره حاکمت و محدودی
حال و روزت بسوی ناجوری
بوده سرباز صفر او امّا ،
دیده خود را چو امپراتوری
ملتهب با احاطه ای در آن ،
هر طرف وِزّ و وِز چو زنبوری
تیره گی حاکم و فضا تاریک
در تعارف چو ماه پر نوری
مهره در دست نفس شیطانی
در فضا چون فرشته ممهوری
بوده بازیچه ی نفوذ از خود
همچو اهرم برای مزدوری
هرچه در آن فرو روی غرقی
بر وجود خودت چو ساطوری
در مسیری به رنگ صدرنگی
لخت و عریان شدی به مستوری
در فضا غوطه ور ز اخباری
می روی رو بسوی رنجوری
منزوی در سکوت یک میزی
در خیالت چو کاخ معموری
شیر بیباک بیشه ات مرده
جغد تسلیم دام پر زوری
سر بصحرای گنگ و رازآلود
دست ظلمی بقدر  مقدوری
رعد و برقی برای رگباری
زنده هستی ولی به منفوری
روز و شب در خیال آزادی
در قفس زندگی چنان گوری
روبرو با سراب رویاها
خوش خیالی در حسرت نوری
غرب وحشی شدی نمیدانی
سارق گنج شرقِ رنجوری
گشته ای یک معادله ، مجهول
راه حل داری و از آن دوری
با سلیمان جان خود قهری
می روی زیر پا چنان موری.
#احمد_یزدانی




  • احمد یزدانی

خردمندی کن ای از خود رهیده
برای دیدن حق شو خمیده
بیادآور ز حال رفته ی خود
ز طعم فقر و بدبختی چشیده
چو حق میگفتی و حق میشنیدی
شده بر مردم عصرت پدیده
شد اکنون از جوانان وضع دیگر
نمیخواهند سخن از کس خریده
کلید قفل میهن سهل و آسان
شود باز از گروه رزم دیده
اگر یکعدّه انسانهای دانا
به کرداری صحیح گفته شنیده
خروجی های جمعی خیر باشد
شود اعلان چکیده با جریده
شود بحثی اساسی در خصوصش
ترازوئی دقیق آنرا کشیده
چون از هر جانبی سنجیده گردید
همان را کرده اجرا روی دیده
چه خوب است آدمی در وقت لازم
زند بر گوش مشکلها کشیده
که از او سرنگون گردد خرابی
و برق از چشم خودخواهی پریده
بود حق تا که هر نسلی خودش هم
برای خود کند اجرای ایده
پدرها را نباشد حق که قانون
نوشته تا بفرزندان رسیده
چه بهتر تا که از اندیشه ورزان
عمل گردد به آدابی چکیده
همیشه صادق است این حرف نیکو
چه خوب است حاکمان آنرا شنیده
نهاده خودپسندی را به یک سو
ترازو بوده حق با خود کشیده
هرآن امری که بر خود ناپسندند
برای هیچکس آن را ندیده
نخواهند هیچکس را نوکر خود
نخوانند خویشتن را برگزیده
بپرسند از نظرهای جوانان
جوانانی که هستند پاک عقیده
اگر اینگونه میکردند قبلاً
نمیشد پرده ها اکنون دریده
اگرچه عالمی درگیر و دار است
صداقت از جوامع پرکشیده
ولی ایران و ایرانی عزیز است
تحمّل کرده هر رنج رسیده
اگر از رفته ها عبرت بگیریم
اگر از نفس شیطانی پریده
کنار هم به آسانی و شادی
گذشته از مسیری برگزیده
تفرّق را بگور خود سپرده
همه از بند درگیری رهیده .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۲ مرداد ۰۲ ، ۱۵:۱۳
  • احمد یزدانی

نشسته غمزده در اوج خویشتنداری
به کُنج خلوت سلّول حبس اجباری
فضای ذهن و غم جانفزای محرومان
که مانده خانه بدون درآمد و کاری
چه مردها و زنان عزیز محترمی
اسیر پنجه دیو پلید بیکاری
چه مردمان گرفتار آبرومندی
رضا به مرگ خودند از فشار ناداری
شود که درد و مرض عبرتی پدید آرد
بشر دوباره رود روبسوی بیداری
خدا کند که شود عبرت توانمندان
برای رفع نداری نموده همکاری
قدم گرفته بشکرانه توانائی
که حل شود ز کسی مشکل و گرفتاری
خدا کند که بشر فارغ از حکومت ها
کند به جوی جهان مهربانیش جاری
خدا کند که درآید ز آستین دستی
بگیرد حقّ ضعیفان ز هر ستمکاری
به هر کجای جهان رفته با توانائی
گرفته حقّ وطن را کند طلبکاری .

  • احمد یزدانی

ابر سیاه شب ظلمانیم
جاده ی پر برف زمستانیم
خشم فرخورده ای از حاکمان
خون بدل از جهل و پریشانیم
از گل و خورشید و طبیعت نگو
گمشده در وادی حیرانیم
تند و مداوم برسد حادثه
سیبل تک لشکر کیهانیم
گر دو سه روزی نشود حمله ای
جشن و خیابان چراغانیم
اسکله ای خسته غروبی خفه
ساحل ناامنم و طوفانیم
دلهره ای دائمی و مستمر
لرزه و پس لرزه ویرانیم
حمله نمایم بخودم بی هدف
مثل خیال شب زندانیم
بارش سیلم و تگرگم گهی
روح هوای بد و بورانیم
بگذر و تنها بگذار و برو
درد فراگیر و پشیمانیم
با همه عالم سخن از من بگو
عاشق سرخورده ایرانیم
میگذرد این شب سرد و سیاه؟
میرسد امّید و فراوانیم ؟
#احمد_یزدانی

  • احمد یزدانی

بین من با عدّه ای شد اختلاف
خوانده خود را حق و من را اهل لاف
باید اکنون داده توضیحی که تا ،
گشته هر خرده حسابی صافِ صاف
هموطن ایرانی پاکیزه خوی
بوده کشور مال ما بی هر گزاف
ما همه در کشتی و کشتی در آب
سرنوشت اهل کشتی یک کلاف
از برای طرح و فکر و ایده ها
کرده شمشیر عداوت را غلاف
همّتی باید که درمان کرده زخم
کرده با افکار دیگر ائتلاف
کار بسیاری به انجامش رسد
با خردمندی شود پر هر شکاف
خانه از اموال صاحبخانه است
حفظ آن خواهد درایت در مصاف
دشمنان از هر طرف در هجمه انذ
در پی ایجاد سدّ و انحراف
خون دل خواهد وَ اصحاب عمل
تا کند نسل جوان گِردش طواف
هر صداقت در کنار علم و دین
گشته بستر از برای انعطاف
هرکسی خارج شود از راه راست
بوده در گرد شیاطین در طواف
کِی خورد بیگانه غم از ما عزیز ؟
نیست آنها را غم ما بی گزاف
سرنوشت جنگ کامل روشن است
از بهانه داده باید انصراف
از نسیم صبح صادق می وزد
اسکله در انتظار اعتکاف
حال باید همّتی نو رو شود
کرده کوتاه ادّعاهای گزاف
دل به کاری واقعی داد و از آن
کرده از هر گوشه گنجی اکتشاف
با امید و عشق و کار و بنده گی
راه ناهموار خود را کرده صاف
چون قوی گردد وطن در اقتصاد
فقر و بی دینی رود در کوه قاف .

  • احمد یزدانی

بود ایران در عالم یک پدیده
جهان ماننداو هرگز ندیده
ندید هرگز کسی از او تجاوز
نسیم صلح از او دائم وزیده
تحمّل کرده ظلم از عالمی را
دگر خنجر بجای بد رسیده
زند آتش بجان احوال مردم
که از تبعیض نامردم چشیده
بگورش رفته آسایش و راحت
ز یک عدّه که از مردم بریده
فراری های بی اصل و اصالت
همانهائی که دزدیده پریده
شده تبعیض و دزدی آفت ما
خوشی و خنده گشته آب دیده
سکوت اندازه دارد خسته هستیم
شدیم از شدّت سختی خمیده
همه دیده که نسل ما به همّت
که خط قرمزش بوده عقیده
دفاعی کرده با تقدیم خون ها
نگشته عزّت نفسش خریده
اگرچه نصف عالم دشمنش بود
برایش نقشه های بد کشیده
ولی با قدرت امّید و ایثار
خودش را در جهان بالا کشیده
نرفته زیر بار دشمنانش
شد از سختی چو خنجر آبدیده
ولی از غارت یک عدّه خودخواه
ز جام بی وفائی ها چشیده
ولی اکنون زمان ویژه آغاز
جوانان کرده طرح فکر و ایده
از آنجائی که انسان وقت زادن
شود با شکل خاصش آفریده
چه خوب است تا که هر نسلی بدستش
شود نقّاشی رشدش کشیده
چه بهتر تا که بهره برده از آن
و حکّام زمان از آن شنیده
نهاده خودپسندی را به یک سو
نخوانند خویشتن را برگزیده
بپرسند از نظرهای جوانان
جوانانی که میهن پروریده
اگر اینگونه میکردند قبلاً
نمیشد پرده ها اینسان دریده
اگرچه عالمی در گیر و دار است
شجاعت از جوامع پرکشیده
ولی ایران و ایرانی عزیز است
هزینه داده در راه عقیده
اگر از رفته ها عبرت بگیریم
بلوف های شیاطین را ندیده
به بازوی خرد با خیر و خوبی
نموده انتخابی برگزیده
تفرّق را بگور خود سپرده
خدا را با ارادت کرده سجده
شده احیا بزرگی های ایران
جهان بهر تماشا صف کشیده
همه ایرانیان شاداب و خندان
دوباره بام عالم را خریده .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۹:۵۴
  • احمد یزدانی

عاشقی دلداده بود ، آموزگار
زد زمینش در تصادف روزگار
انقلابی بود کشور ، ملتهب
گشته بر امر معاش خود دچار
جنگ شد آغاز ، درمان سخت شد
مشکلاتش بار شد بر روی بار
دل اسیر قامت بیمار بود
لطف تدریس از برایش شد فشار
درد وجدان رفت در عمق وجود
کرده احساس خیانت ،  بیقرار
دید در رویایِ خود ، نسل بشر
بی سلاح عشق هر یک یک شکار
هرمعلّم لازم است تا با خِرَد
داده از مهرش به هستی اعتبار
از مهارتهای خوب زندگی ،
گفتگو کردن و رقص جویبار
صبر و خلّاقیّت و عفو و گذشت
معتقد بودن و در ره استوار
دوستی با جانور ،عشق وطن
لذّت از برگ درختان و بهار
شادبودن ، شادمانی ، رویِ خوش
بوی گلها‌، گوش دادن با وقار
اعتماد و عاشقی ، گنجِ سکوت
راستگوئی ، راست بودن ، ابتکار
با محبّت با مدارا حِلم و دین
بهره از ایمان راسخ ، بی شعار
دیدنِ خالق درون لحظه ها
شرم کردن از ستم با اقتدار ،
همرهِ گلهای زیبای دگر
کرده در درسش به شاگردان نثار
دید و دید و غم وجودش را گرفت
ترک کرد او کارِ خود را زار زار
در پیِ کارِ دگر رفت و از او
مانده خاکستر از آتش یادگار
نازنینانِ معلّم ، عاشقی ،
هست تنها شیوه ی مطلوب کار
روزتان آمد ، مبارک بادتان
روز عشق و روز شور و افتخار.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۶ فروردين ۰۲ ، ۱۱:۲۲
  • احمد یزدانی
گله دارم ، گله دارم من از دست شما یارب
شده پول آفت و ابزار بدبختی ما یارب
چو شیطانی به غارت میبرد عمر عزیز ما
و ما غارت شده کرده تماشا ظلم را یارب
تمام عمر درگیرو بدنبالش دوان هستیم
بهشت پول و جهنّم پول و هرجائی،چرا یارب؟
محبّت پول، عدالت پول، عبادت پول، زیارت پول
در اینجا یک خدا حاکم و پول است آن خدا یارب
شود سنجیده دین با پول ، معیار خرد پول است
اساس سنجش است و پایه ی معیارها یارب
شده دینداری از دستش سیه کاری ، خداوندا
نباشد مرگ بی پول و فقیران را صدا یارب
در این بازار مکّاره خدایا دین گرفتار است
دکان کاسبی شد ،کاروکسبی بیخدا یارب
اگر پولی نداری هرچقدر خوبی تو مجنونی
به نقد پول چون علّامه ای در هرکجا یارب
عدالت میگشاید چشم را بر ثروت و مکنت
ز ثروتمند با پولش شود دفع بلا یارب
کلید حلّ مشکلها و بر هرمردو زن رویا
اگر پولی نباشد کفرو عصیان برملا یارب
تمام راهها ختم به پول است و تو میدانی
روایت شد که در آخرزمان مشکل گشا یارب
اگر تلخ و اگر شیرین حقیقت دارد این مطلب
برای انعکاس حق ، نزن آئینه را یارب.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۶ فروردين ۰۲ ، ۱۰:۵۶
  • احمد یزدانی