اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دشمن» ثبت شده است

وقتی که تجاوز به وطن شد آغاز
درهای جهنّم شده بر دشمن باز
ایران مدافع به سلاح وحدت
زد سیلی سختی به شب بدآواز .
  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

ای که بد در خواب خود از بهر میهن دیده ای
موش دشمن را بچشم خود تهمتن دیده ای
این رهی که تو در آن هستی به ترکستان رود
خانه ی خود را به زیر پای دشمن دیده ای .

  • احمد یزدانی

گفته ام شد عوض زمانه ی ما
خوش خیالی ما سر آمده است
خیر و خوبی نشانه اش پیداست
وقت اوضاع بهتر آمده است
روبرو باغ سبز امّید است
فصل شادی و باور آمده است
داده است میوه را امید و تلاش
حاصلی مثل نوبر آمده است
پاسخ آمد که اشتباه کردی
از بدی روی بدتر آمده است
کِی کسی دیده از تشنّج ها
صلح و عشق و صفا بر آمده است
دشمن هرگز نمی کند یاری ،
با لباسی دگر درآمده است .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۲ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۲۹
  • احمد یزدانی

 


در نبردی نابرابر زخم خوردم 
جای دشمن از برادر زخم خوردم
باورش سخت است از خوش باوری ها
پشت سر نه ، از برابر زخم خوردم  .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۳ شهریور ۰۱ ، ۱۳:۰۱
  • احمد یزدانی