شنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۳، ۰۵:۳۱ ب.ظ
سر آغاز
می کنم آغاز با نامت سخن مفتخر بر نامِ نامیِ تو من
ماهِ زیبا و زمین و آسمان
هست انوار تو در هر جز آن
در دلِ هرذرّه از ذات جهان هست آثارِ بزرگیتان عیان
غرقِ تدبیرت شــده من سال ها رسته با مهرِ تو از بندِ بلا
هرچه گفتم من زِ روزِ ابتدا تگیه گاهِ من فقط بودی شما
خام گفتم ، بی قواعد گفته ام پخته گفتــم ،با شواهد گفته ام
در تمامِ سالها در طیِ راه
بوده ام من چون گدا،تو پادشاه
از شب و روزت هزاران داستان گفته ام من بارها ،باصدزبان
داده ام شرحِ معانی درکلام بودشامل مهرِ تو بر این غلام
از درختان و گل و صحرای تو
از کویرو جنگل و دریایِ تو
دادی از هریک به آن دیگر حیات داده ای عالم به یک ذرّه نجات
معرفت با صدمعانیِ دگر
خلق کردی تو زِ عمقِ یکدگر
عشق را در سینه ها انداختی کینه راهم سدّ راهش ساختی
خلق کردی مرگ را از زندگی داده ای معنا به مرگ از بندگی
سالها من خام بردم نامِ تو خورده ام مِی را شکستم جامِ تو
هم دل و هم چشمِ دل ، هم زندگی هست بی نام تو عینِ بردگی
جملۀ اوراق و دفتر از تو هست عشقبازیهایِ اختر از تو هست
ظلم و عدل و روزو شب نحوِ تو هست
رفت و آمدها همه محوِ تو هست
وادیِ فکری و مشتاقی زِ ما
می دمی بر مُردگان روحِ بقا
هرچه گویم از تو، مثلِ قطره هست سوزنی در کاهدان و ذرّه هست
می دهی تو اختیارو جبر هم می کنی تو زنده و در قبر هم
از دلِ آتش برودت می دهی
از تفرّق تو مَودّت می دهی
می کنی آتش به ابراهیم سرد
می کنی حق را تو پیروزِ نبرد
هرچه هستی؟آخرِ دنیا توئی ابتدایِ خلقتی ،غوغـــا توئی
خالقِ من ،خالقِ عالم شما
خالقِ کلِّ بنی آدم شما
دستگیری می کنی ،رهبر توئی
بر تمامِ انس و جان ،سرور توئی.