اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دشمن شکار» ثبت شده است

ای که بر پیمان وفا ورزیده ای
مانده ای پای قرارت استوار
افتخار عالمی نزد خدا
نازنینا، افتخاری افتخار
موجبات سربلندی بشر
قُلّه ای آتشفشان ، افسانه وار
خستگی از دست تو درمانده است
از تو و عزم تو دائم در فرار
ناامیدی ره ندارد در دلت
مردم از بوی خوشت امّیدِوار
چون بپیچد وضع و اوضاع زمان
همّتت‌ بخشد بسختی ها قرار
مادر گیتی ببالد بر تو خوش
بوده فولادی مقاوم پر عیار
در دل امواج و طوفان، فتنه ها
کوه امّیدی ، نجیب و باوقار
در حوادث ناخدائی باخدا
مرد میدان در زمان کارزار
فتنه زانو میزند از غیرتت
کرده عزمت بدترینش را شکار
می شود الباقی آن هم خفه
از وجود باوفایت پای کار
حق نگهدار تو باشد ، شک نکن
حق بگیرد از چنان تو اعتبار
شک ندارم در دل خود ذرّه ای
می رسد کشتی بساحل کامکار
کرده هایت تا همیشه باقی است
تو ستونی ماندگاری ، استوار .

  • احمد یزدانی