🍁پائیز چو نقّاش زرنگی شده است
هرباغ چو یک تابلوی رنگی شده است
زاغ ته باغ گفته با داد و هوار ،
دنیا همه اش مکر و دورنگی شده است
- ۰ نظر
- ۰۷ خرداد ۰۲ ، ۰۱:۱۸
🍁پائیز چو نقّاش زرنگی شده است
هرباغ چو یک تابلوی رنگی شده است
زاغ ته باغ گفته با داد و هوار ،
دنیا همه اش مکر و دورنگی شده است
سرخی صورت ز سیلی های ماست
قصّه ی چوپان دروغی برملاست
سفره ها از نان خالی خالیند
فصل پائیز و شمار جوجه هاست .
#احمد_یزدانی
پائیز آمده تا خون بپا کند
عشّاق دلشده را مبتلا کند
با رنگهای نهفته درون باغ
راز دورنگی ما برملا کند .
پائیز به باغ ما زد اکنون
از رنجش مردمان دلم خون
هستم چو گلی که مانده یک شب
در سردی دی ز خانه بیرون
زردم و نِزار و خسته جانم
بر درد فراق گشته کانون
غم آمده جای شادمانی
شادابی باغ گشته مدفون
گوشم به سروش آسمان است
تا روز وقوع بوده محزون
تردید ندارم اینکه آخر
خیر است که میزند شبیخون
پیچیده بساط شرّ و زشتی
اوضاع زمان شود دگرگون .
باز سالی دگر آمد پدرم
خاک دوری تو باشد بسرم
گفته اند بوی بهار آمده است
بی تو پائیز و دو چشمان تَرَم .
پائیز به باغ من زد اکنون
قلبم شده از حضور او خون
هستم چو گلی که مانده یک شب
در سردی دی ز خانه بیرون
زردم و نِزار و خسته جانم
با خون دل است چهره گلگون
با ظاهر شادو قلب غمگین
در چنگ تظاهرم شبه گون
از مکر زمانه ناتوانم
مانند اسیر بند افیون
تردید ندارم اینکه یک شب
مرگ است که می زند شبیخون .