اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طنز» ثبت شده است

آرامش وعده داده چون نزدیک است
جای کره ی سیلی ما در خیک است
اوضاع زمانه زیر و رو شد دیگر
دستور غذای کلّه پاچه شیک است .
#کوتوال_خندان

  • احمد یزدانی

این غریبه بی پدر مادر دلار
زندگی را کرده بر ما زهر مار
دائماً در جنبش و در جرزنی
نوکر او مردمان بی بخار .
#کوتوال_خندان
#احمد_یزدانی
kootevall.blog.ir

  • احمد یزدانی

از جام لبت شراب میخواهم هست؟
یک چهره بی نقاب میخواهم هست؟
گفتی که در عشق خود مصمّم هستی ،
در آمدنت شتاب میخواهم هست ؟

  • احمد یزدانی

گاو نامرد چه بر سر آورده ،

شاخ تیزش پدر در آورده ،

ترسم از این که ببر خودخواهی

خورده ما را و پر درآورده😜

#کوتوال_خندان

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

باز عزیزیم ، من و تو وَ او

جمع همه ، تشنه وَ آب و سبو

آمده وقتِ هنرِ انتخاب

دست شود از همه ی خلق  رو

رایِ خلایق شده از نو عزیز

باز به چشمانِ همه هست سو

آمده اند تا بروند عدّه ای

باز عبور از گذرِ گفتگو

فصلِ جدیدی شده آغاز باز

گفته به شوخی سخنی بذله گو

رای بگیرندو ، خداحافظی

کرده دعاگوئی ما ، مو بمو .
کوتوال خندان

 

  • احمد یزدانی

مدیون منی ، نکن مرا ناراضی
یک بوسه گرفتی و نمی پردازی
من منتظرت که تا بیائی ای گُل
تسویه کنی حساب و شادم سازی .

#کوتوال_خندان

  • احمد یزدانی

لجوج و کلّه شقّی با وجودم

همان یکدنده ای هستم که بودم

اگر صدبار دیگر هم بپرسی،

نمی گویم توئی بود و نبودم .

احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

مرغ ها ترسیده اند از حاکمان
تخم کردن رفته است از یادشان
جای شکرش باقی است، شکر خدا
گاو ما می زاید از الطافشان.
 

  • احمد یزدانی

می گریخت فیل در سحرگاهان
گرگ پرسید علّتِ طغیان
گفت دستور قتل صادر کرد
شاهِ جنگل برای کفتاران
گفت با او ،تو را چه باکی هست؟
حکم او نیست کشتن فیلان
داد میزد ،دوان دوان میگفت
داده اجرا بدست خر نادان .
#کوتوال_خندان

  • احمد یزدانی

زندگی تنها و بی همسر بد است
با چنین شخصی مخالف احمد است
هست تنهائی بلای روح و جان
مثل سرباری سرِ بارِ کسان
ابتدا وقتی خدایت آفرید
همسری هم از برایت آفرید
خرّم آن جانی که جفت خویش یافت
چنداسبه سوی خوشبختی شتافت
هرکه تنها باشد از زن یا که مرد
عاقبت اورا غمش با خود بَرَد
ما که از نسل قدیم میهنیم
سفت ومحکمتر ز سنگ و آهنیم
زندگی با همسر خود کرده ایم
از همین رو ضدّ غم ، روئین تنیم
در تجرّد بیشماران سختی است
لحظه هایش ماتم و بدبختی است
خوردو خوابت با خودت ، خوردن تراست
شستشو با تو نظافت هم جداست
از خرید میوه تا نان و تره
در دل بازار پر از همهمه
تا هماهنگیِ در صدها امور
تک وتنها در میان شیرو مور
نور میبارد ز همسر نازنین
تو فقط ارد از زنِ خود را نبین
هان جوانی که مجرّد مانده ای
در خیالت درس بیحد خوانده ای
زندگانی در تجرّد را نخواه
روحِ خودخواهِ تمرّد را نخواه
زودتر دستی بزن بالا ز زیر
زن بگیرو زن بگیرو زن بگیر.

احمد یزدانی

کوتوال خندان

 

 
 
 


دریافت

 

 

 

 

 

 

  • احمد یزدانی

اسم و رسم است مجازی همگی قلّابی
در به در مثل کسانیکه ندارند جائی
هرکه را خواسته اند سربه سرش بگذارند
اد نمودند و گفتند شما با مائی
عاقلان فاصله دارند از این غائله ها
می گریزد ز چنین دامگه هر دانائی
زیرکان هیچ زمانی نشوند بازیچه
مرغ زیرک نزند بال به هر صحرائی
باز با بازو کبوتر و کبوتر پرواز
سنخیّت اصلِ یکی بودن و هم آوائی.
#احمدیزدانی

  • احمد یزدانی
درد خوبه ؟،چقدر؟ خدا تاکی؟
همه عمرم منم فقط با وی
هرچه را ای خدا بفرمائی ،
روی چشمم ،ولی کمی هم ، اِی
عشق و حال و صفا به ما برسان
عمرِ ما شد خدا به غم ها طی .
#کوتوال_خندان 
  • احمد یزدانی