اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک جمله چنین
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۱۴۸۸ مطلب توسط «احمد یزدانی» ثبت شده است

تحلیل و بررسی شعر «هر تبر زن در نهایت عاقبت...»
هر تبر زن در نهایت ، عاقبت
یک درخت کُشته دارش میشود
سود واهی در خیالش بهر او
گشته دردی که دچارش میشود
هرکه زد بال و پری را از درخت
زندگانی زهرمارش میشود
چون تبر را ناجوانمردانه زد
ناجوانمردی نثارش میشود
با طبیعت هرکسی بد کرده است
چون زمستان نوبهارش میشود
میکند نفرین درخت از عمق جان
تا همیشه شرمسارش میشود
میخورد چوب خدا را بیصدا
مرگ بد پایان کارش میشود .
این شعر با نگاهی تمثیلی و اخلاقی به رابطهٔ انسان با طبیعت میپردازد و عواقب ویرانگری محیط زیست را با زبانی نمادین و هشداردهنده بیان میکند. 
درونمایه اصلی: 
- انتقام طبیعت: شاعر هشدار میدهد که هرکس به درختان آسیب بزند، سرانجام تبرش خود به دارِ مجازات او تبدیل میشود (تباهی زندگی خود را رقم میزند). 
- عدالت طبیعی: آسیب زدن به طبیعت، مانند زمستانی سخت است که بهارِ زندگی فرد را نابود میکند و نفرین درختان، او را تا ابد شرمسار میسازد. 
- پایانِ شوم: تصویر «مرگ بد» به عنوان فرجام کارِ طبیعت ستیزان، نتیجهٔ منطقی سودجوییِ کوتاه مدت آنهاست. 
بررسی ادبی و زیبایی شناختی: 
۱. زبان نمادین: 
   - «تبر» نماد تخریبگری انسان، و «درخت» نماد زندگی و طبیعت است. 
   - «دار شدن تبر» (تبدیل تبر به دارِ مجازات) کنایه از مجازاتِ خودخواسته است. 
۲. تصاویر تأمل برانگیز: 
   - «سود واهی در خیالش [...] گشته دردی که دچارش میشود» → فریبِ سودِ زودگذر و پیامدهای دردناک آن. 
   - «ناجوانمردی نثارش میشود» → کارما (هرچه کنی به خود کنی). 
   - «چون زمستان نوبهارش میشود» → تبدیل فرصتهای زندگی به یأس و نابودی
۳. وزن و موسیقی: 
   - وزن شعر مشابه رباعی با تکیه بر هجای آخر مصرع هاست که بر تأثیر هشدارگونهٔ شعر میافزاید. 
   - تکرار «میشود» در پایان هر بیت، مانند زنگِ خطری ست که نتیجهٔ کارها را یادآوری میکند. 
نقاط قوت شعر: 
- پیام اخلاقیِ روشن: هشدار دربارهٔ تخریب محیط زیست بدون شعارزدگی. 
- استحکام تصاویر: نمادها به گونه ای انتخاب شده اند که هم واقعی اند و هم تمثیلی. 
- ایجاز و تأثیر: در کمترین واژهها، بیشترین مفهوم منتقل شده است. 
نتیجه گیری: 
این شعر پاسداشت طبیعت و هشدار به بشریتِ ویرانگر است. با ترکیب نمادپردازی، تصاویر تکاندهنده و نگاه فلسفی، اثری ماندگار خلق کرده که یادآور میشود: 
«هر که بامش بیش، برفش بیشتر» یا در اینجا: هرکه تبرش تیزتر، دارش نزدیکتر! 

✍️ پیشنهاد: میتوانید با افزودن جزئیات عینی (مثلاً اشاره به جنگلهای خاص یا گونه های درختی در معرض خطر) به غنای آن بیفزایید.

  • احمد یزدانی

تحلیل مثنوی برف آمد و از بارش آن دل شده روشن

برف آمد و از بارش آن دل شده روشن
مانند چراغ شب جادو شده گلشن
دنیا ز سپیدی شده است همچو پرقو
مانند برلیان بزند چشمک و سوسو
گل چادر برفی به سر خویش کشیده
در سایه ی آن سبزه ی آرام خزیده
صیّاد نهد بهر طلب هرطرفی دام
هر چشمه بگیرد هنر خویش از او وام
هنگامه ی زاغ و ذغن و کبک رسیده
بر بخشش خالق به زمین بوده پدیده
هر سبزی و رویش که ببینی هنر اوست
هر رود خروشان که بتازد ثمر اوست
چون زندگی و رونق آن در یَد آب است
پس هرچه بگویم من از آن عین صواب است .
این شعر با تصاویر زیبا و زبانی روان، مناظر زمستانی و تأثیر بارش برف را به تصویر می‌کشد و در نهایت، همه‌چیز را به هنر و قدرت آفرینش خداوند پیوند می‌زند. 
تحلیل ابیات: 
۱. "برف آمد و از بارش آن دل شده روشن / مانند چراغ شب جادو شده گلشن" 
   - بارش برف، طبیعت را مانند چراغی جادویی روشن کرده و فضایی رویایی آفریده است. 
۲. "دنیا ز سپیدی شده است همچو پرقو / مانند برلیان بزند چشمک و سوسو" 
   - جهان از سفیدی برف پُرتو (پر از نور) شده و مانند الماس (برلیان) می‌درخشد. 
۳. "گل چادر برفی به سر خویش کشیده / در سایه ی آن سبزه ی آرام خزیده" 
   - گل‌ها زیر چادر برف پنهان شده‌اند و سبزه‌ها آرام در زیر آن استراحت می‌کنند. 
۴. "صیّاد نهد بهر طلب هرطرفی دام / هر چشمه بگیرد هنر خویش از او وام" 
   - شکارچی‌ها برای شکار دام پهن می‌کنند و هر چشمه‌ای از برف، هنرنمایی می‌کند. 
۵. "هنگامه ی زاغ و ذغن و کبک رسیده / بر بخشش خالق به زمین بوده پدیده" 
   - پرندگانی مانند زاغ (کلاغ)، ذغن (کبک دری) و کبک در این فصل پدیدار می‌شوند که همه از بخشش خداوند هستند. 
۶. "هر سبزی و رویش که ببینی هنر اوست / هر رود خروشان که بتازد ثمر اوست" 
   - هر گیاه سبز و رود خروشان، نشانه‌ای از هنر و قدرت پروردگار است. 
۷. "چون زندگی و رونق آن در یَد آب است / پس هرچه بگویم من از آن عین صواب است" 
   - زندگی و سرسبزی به آب وابسته است و هرچه شاعر گفته، درست و حقیقت است. 
ویژگی‌های شعر: 
- طبیعت‌پردازی: تصاویر زمستانی با واژه‌هایی مانند برف، چادر سپید، برلیان، چشمه‌های یخ‌زده به زیبایی ترسیم شده‌اند. 
- حکمت و خداشناسی: در پایان، همه‌چیز به آفرینش خداوند گره خورده است. 
- وزن و موسیقی: شعر از وزن عروضی منظمی برخوردار است و خوانش روانی دارد. 
نتیجه: 
این شعر، زمستان را نه به عنوان فصل سرد و خاموش، بلکه به عنوان جلوه‌ای از زیبایی و هنر الهی نشان می‌دهد.  آفرین بر این تصویرگری زیبا و بیان شیوا!

  • احمد یزدانی

تحلیل قطعه ی روبرو قلّه ی دماوند است

روبرو قُلّه ی دماوند است
بام عالم ، رفیع و پا برجا
زیرپا خاک پاک ایران است
بینظیر است ، مهد رستم ها
مرتع و دشت تو تماشائی
کرده آب و هوا تو را معنا
پهنه ات بیکرانه ، گسترده
دلربائی نموده با گل ها
هرطرف خانه های ایرانی
خانه باغی برای مهمان ها
کلبه هائی سراسر آرامش
مهربانی خصیصه ی آنها
گوشه ها گوشه های امنیّت
شیطنت گاه بچّه آهوها
سرزمین حضور خوشبختی
شهر فیروزکوه چو یک رویا .

این شعر زیبا، سروده‌ای است در توصیف فیروزکوه و طبیعت بکر و چش‌م‌اندازهای بینظیر آن، در کنار اشاره به قله دماوند به عنوان نماد استواری و عظمت ایران. 
 بررسی ابیات: 
۱. "روبرو قله دماوند است / بام عالم، رفیع و پا برجا" 
   - اشاره به دماوند، بلندترین قله ایران، به عنوان نماد صلابت و سربلندی. 
۲. "زیرپا خاک پاک ایران است / بینظیر است، مهد رستم‌ها" 
   - تأکید بر اصالت و تاریخ پرافتخار ایران و یادآوری رستم، اسطوره پهلوانی شاهنامه. 
۳. "مرتع و دشت تو تماشائی / کرده آب و هوا تو را معنا" 
   - توصیف طبیعت سرسبز و هوای پاک فیروزکوه که گویی معنای زیبایی را کامل کرده است. 
۴. "پهنه‌ات بیکرانه، گسترده / دلربائی نموده با گل‌ها" 
   - تصویر دشت‌های وسیع و گل‌های رنگارنگ که چشم‌اندازی دلنشین می‌آفرینند. 
۵. "هر طرف خانه‌های ایرانی / خانه باغی برای مهمان‌ها"
   - اشاره به معماری سنتی و مهمان‌نوازی مردم منطقه. 
۶. "کلبه‌هائی سراسر آرامش / مهربانی خصیصه‌ی آنها" 
   - فضای روستایی و صمیمیت مردم فیروزکوه. 
۷. "گوشه‌ها گوشه‌های امنیّت / شیطنت گاه بچّه آهوها" 
   - توصیف آرامش و امنیت طبیعت و حضور حیات‌وحش، مانند آهوان. 
۸. "سرزمین حضور خوشبختی / شهر فیروزکوه توئی رویا" 
   - جمع‌بندی زیبا از فیروزکوه به عنوان سرزمینی رویایی و پر از زیبایی. 
 نتیجه: 
این شعر با زبانی لطیف و تصاویر طبیعیِ پرشور، فیروزکوه را به عنوان منطقه‌ای بکر، تاریخی و سرشار از آرامش معرفی می‌کند و در کنار آن، عظمت دماوند را نیز به رخ می‌کشد. 
تبریک می‌گویم! ترکیب طبیعت‌پردازی با حس میهن‌پرستی بسیار زیبا بیان شده است. 

  • احمد یزدانی

تحلیل شعر «آزادی من...» از احمد یزدانی 

آزادی من ساحل امن و نفسم تو
آرامش موّاجم و بانگ جرسم تو
در وسعت پهناور روح تو شناور
هم راحتی هم زحمت و رنج عبثم تو
هر لحظه به یاد تو و هرجا سخن از تو
هم بیکسی من تو و هم یار و کسم تو
در تو شده ام گم تو تمامی من هستی
تغییر من و علّت هر پیش و پسم تو
اندازه ی خوشبختی و شور و شررم تو
دستان دعای شب و پای هوسم تو
من گمشده در وادی رویای قشنگت
در عالم تنهائی من همنفسم تو
دنیای منی مایه ی حرف و سخنم تو
عشق من و شور شب و ناز نفسم تو
جان منی و کشتی و موج و بلمم تو
زندانی عشق تو من هستم قفسم تو
تا بامنی و غرق سراب تو من هستم
مستی که به دام تو اسیرم عسسم تو .

این شعر عاشقانه‌ای عرفانی است که در آن، شاعر «تو» (معشوق) را به عنوان مرکز هستیِ خود توصیف می‌کند. با ترکیبی از تصاویر دریایی (موج، کشتی، ساحل) و مفاهیم وجودی (رنج، آزادی، اسارت)، اثری پرتناقض و عمیق خلق شده است که عشق را همزمان نجات‌بخش و اسارت‌آور می‌داند. 

### درونمایه‌های کلیدی: 
1. دوگانگی عشق: 
   - *«هم راحتی هم زحمت و رنج عبثم تو»* → عشق هم آرامش می‌دهد و هم رنج. 
   - *«قفسم تو»* و *«کشتی و بلمم تو»* → معشوق هم زندان است و هم وسیلهٔ نجات. 

2. حضور همه‌جانبهٔ معشوق: 
   - معشوق در تمام وجوه زندگی شاعر جاری است: 
     - *«بانگ جرس»* (صدا)، *«دستان دعا»* (عبادت)، *«پای هوس»* (غرایز). 
   - حتی تنهایی شاعر نیز با معشوق پر می‌شود: *«در عالم تنهایی من همنفسم تو»*. 

3. استعاره‌های دریایی: 
   - ساحل امن، موج، کشتی، بلَم (قایق)، سراب → زندگی شاعر مانند اقیانوسی است که معشوق در آن هم لنگر است و هم طوفان

### زیبایی‌های ادبی: 
- تضادهای معنادار: 
  - آزادی/اسارت (*«آزادی من... قفسم تو»*) 
  - آرامش/موّاج بودن (*«آرامش موّاجم»*) 
  - نجات/غرق شدن (*«کشتی... سراب»*) 

- تکرارِ «تو»: 
  در هر بیت، تأکید بر این که معشوق محورِ تمامی تجربیات شاعر است. 

- وزن روان: 
  وزن شعر (مشابه وزن نیمایی) به سیالیتِ احساسات شاعر کمک می‌کند. 

### تأثیرات عرفانی: 
شعر یادآور مضامین عشقِ آسمانی در ادبیات کهن (مثل حافظ) است: 
- *«در تو شده‌ام گم»* → ایدهٔ «فنا فی الله» در عرفان. 
- *«تمامِ منِ هستی»* → اشاره به وحدت وجود. 

### نقاط قوت: 
- یکدستی تصاویر: همهٔ استعاره‌ها حول دریا و سفر می‌چرخند. 
- صداقت احساسی: شاعر از «منِ» شکننده‌اش بدون پرده‌پوشی سخن می‌گوید. 

### پیشنهاد برای تکمیل: 
اگر شعر ادامه می‌یابد، می‌توان به رهایی نهایی (رسیدن به ساحل با وجود همهٔ طوفان‌ها) یا تسلیمِ آگاهانه در برابر عشق پرداخت. 

جمع‌بندی: 
این شعر، اعتراف‌نامه‌ای عاشقانه است که با زبانِ امروزی، دل‌بستگیِ انسان به «معنایی برتر از خود» را روایت می‌کند. احمد یزدانی در این اثر، عشقِ زمینی را به تجربه‌ای متافیزیکی ارتقا می‌دهد. 

💡 نکتهٔ پایانی: 
اگر «تو» می‌تواند معشوق زمینی، خدا، یا حتی طبیعت باشد، این ابهام به عمق شعر می افزاید .

  • احمد یزدانی

تحلیل شعر «زندگی را در قفس‌های طلا گم کرده‌ام...» از احمد یزدانی 

زندگی را در قفس های طلا گم کرده ام
عمر خود را مفت و ارزان بی بها گم کرده ام
روز و شب زندان به زندان از خودم کردم طلب
لحظه هائی را که در رنگ و ریا گم کرده ام
با سخاوت نقش یکرنگی کشیدم در قفس
روح و جانم را به دریای بلا گم کرده ام
آرزوها را به رویای طلائی بسته ام
بال رویا را به شهر بیوفا گم کرده ام
آرزومند وفای عهد آزادانه ام
راه آزادی خود را زیر پا گم کرده ام
شعله های شمع سوزان بادبان از من گرفت
لنگر دل در سراب ناکجا گم کرده ام
کشتی طوفانی دریای بی ساحل منم
هستی خود را بکام شعله ها گم کرده ام
بلبلی هستم که در فریاد خود زندانیم
چهچهم را من نمیدانم چرا گم کرده ام .

این شعر اعترافی تلخ و خودانتقادگرانه است از انسانی که در دام مادیات، ریا، و آرزوهای پوچ گرفتار شده و هستی خود را تباه کرده است. شاعر با ترکیبی از نمادهای طبیعت (بلبل، کشتی، طوفان) و تصاویر متناقض (قفس طلایی، دریای بی‌ساحل)، حس گیرافتادن در چرخه‌ای بیهوده را به تصویر می‌کشد. 

---

### درونمایه‌های کلیدی: 
1. اسارت در ثروت و ظاهر: 
   - *«قفس‌های طلا»*، *«رنگ و ریا»* → ثروت و تظاهر، زندان‌هایی زرین هستند که جان را می‌فریبند. 
   - *«عمر خود را مفت و ارزان... گم کرده‌ام»* → اتلاف زندگی برای چیزهای بی‌ارزش. 

2. آرزوهای نابودگر: 
   - *«آرزوها را به رویای طلایی بسته‌ام»* → چسبیدن به خیال‌های دست‌نیافتنی. 
   - *«شهر بی‌وفا»* → دنیایی که وعده‌هایش دروغ است. 

3. تناقض دردناک: 
   - *«راه آزادی خود را زیر پا گم کرده‌ام»* → آزادی‌خواهی، اما قدم‌گذاشتن بر همان راهی که به بردگی می‌کشد. 
   - *«لنگر دل در سراب ناکجا»* → امید بستن به چیزی که وجود ندارد. 

4. بلبلِ زندانی: 
   - نماد هنرمند/انسانِ اسیر که حتی فریادش نیز به زنجیر کشیده شده است. 
   - *«چه‌چِه‌ام را... گم کرده‌ام»* → حقیقت وجودی خود را فراموش کرده است. 

---

### زیبایی‌های ادبی: 
- تصاویر پارادوکسیکال: 
  - *«دریای بی‌ساحل»* (ناتوانی در رسیدن)، *«شعله‌های شمع سوزان»* (نورِ ویرانگر). 
- تکرارِ «گم کرده‌ام»: 
  تأکید بر حسرتِ بازگشت‌ناپذیر زمان و فرصت‌ها. 
- استعاره‌های طبیعت‌محور: 
  - *«کشتی طوفانی»* (زندگی آشفته)، *«بلبل»* (روحِ دربند). 

---

### حس غالب: 
- پشیمانی عمیق از انتخاب‌های نادرست. 
- احساس تهی‌شدگی پس از پی‌بردن به پوچیِ مسیر. 

---

### پیوند با مفاهیم فلسفی: 
- اگزیستانسیالیسم: بحرانِ بی‌هدفی و جستجوی معنا در دنیایی آشفته. 
- عرفان: اشاره به *«روح و جانم را... گم کرده‌ام»* یادآور گم‌گشتگیِ انسان در مسیر حقیقت. 

---

### نقاط قوت: 
- صداقت بی‌پرده: شاعر از ضعف‌های خود بدون توجیه سخن می‌گوید. 
- یکپارچگی نمادها: همهٔ تصاویر حول محور حبس، گم‌شدگی، و تباهی می‌چرخند. 

---

### پیشنهاد برای تکمیل: 
اگر شعر ادامه می‌یابد، می‌توان به رهایی از قفس (حتی با هزینهٔ سنگین) یا پذیرش رنجِ آگاهی پرداخت. 

---

جمع‌بندی: 
احمد یزدانی در این شعر، زندگی مدرن را به مثابهٔ تله‌ای زرین نقد می‌کند که انسان در آن، هم زندانبان است و هم زندانی. زبانِ ساده و تصاویر گویا، این اثر را به مرثیه‌ای جهانی برای تمام کسانی تبدیل می‌کند که در پیلهٔ ساختگیِ خویش خفه شده‌اند. 

✍️ نکتهٔ پایانی: 
شعر با وجود تاریکیِ محتوا، امکانِ بیداری را در خود نهفته دارد؛ چون اعتراف به گم‌کردگی، نخستین گام برای یافتن راه است.احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

تحلیل شعر «بندر در آتش» از احمد یزدانی 
(با رویکردی به فاجعهٔ حادثهٔ پلاسکو یا هر تراژدی ملی دیگر) 
بندر در آتش
پرچم آتش شده از نو هوا
گشته به پا معرکه از شعله ها
ناله ی پر حسرت بندر بلند
اسکله ها دیده ز آتش گزند
تابلوی هر کوی و خیابان عزا
شعله ی سوزنده چنان اژدها
کشته و زخمی شده از حد برون
سینه ی ایران شده است غرق خون
آمده عشّاق وطن بی صدا
جان به کف از قید منیّت رها
مردمی عاشق تر از هر پاکباز
از همه جز خالق خود بی نیاز
حمله نموده به دل شعله تا
امن و امان کرده وطن را به ما
کرده دعا ملّتشان از وفا
با همه ی عاشقی و بی ریا
از تهِ دل رو به خداوندشان
سرد کن آتش تو به آتش نشان .

این شعر، رزم‌نامه‌ای انسانی است که فاجعه‌ای جمعی را روایت می‌کند؛ جایی که آتش، ویرانی می‌آفریند، اما همبستگی مردمی، از خاکسترِ درد، امید می‌رویاند. 
---
### ساختار روایی شعر: 
1. صحنهٔ فاجعه (ابتدای شعر): 
   - *«بندر در آتش»*، *«پرچم آتش شده»* → نمادِ وطن در خطر
   - *«نالهٔ پرحسرت بندر»*، *«سینهٔ ایران غرق خون»* → شخصیت‌پردازیِ ایران به عنوان انسانی زخمی. 

2. پاسخ مردمی (میانهٔ شعر): 
   - *«عشّاق وطن بی‌صدا... از قید منیّت رها»* → ایثارگرانی که برای نجات، فردیت را فراموش می‌کنند. 
   - *«حمله نموده به دل شعله»* → نبرد نمادینِ انسان با مرگ. 

3. نیایش پایانی: 
   - *«سرد کن آتش تو به آتش‌نشان»* → دعایی برای پیروزیِ مهربانی بر ویرانی. 
---
### نمادهای کلیدی: 
- آتش: 
  - هم ویرانگر است (*«اژدها»*)، هم آزمونگر (*«قید منیّت را می‌سوزاند»*). 
- بندر: 
  - نماد امنیتِ ازدست‌رفته (بندر معمولاً جایگاه امن کشتی‌هاست، اما اکنون خود در آتش می‌سوزد). 
- پرچم: 
  - نشانهٔ هویت ملی که نه توسط دشمن، بلکه توسط بلایایی طبیعی یا تصادفی مورد تهدید قرار گرفته است. 
---
### ویژگی‌های ادبی: 
1. زبان فشرده و تصاویر سینمایی: 
   - *«تابلوی هر کوی و خیابان عزا»* → صحنه‌ای از شهرِ سوگوار. 
   - *«شعلهٔ سوزنده چنان اژدها»* → تشبیه آتش به هیولایی افسانه‌ای. 

2. تضادهای معنادار: 
   - آتش (ویرانی) ←→ امنیت (بازسازی). 
   - ناله (درد) ←→ دعا (امید). 

3. وزن حماسی: 
   - ابیات کوتاه و ضرب‌آهنگ تند، اضطرابِ حادثه را منتقل می‌کنند. 
---
### پیوندهای تاریخی و اجتماعی: 
- یادآور حادثهٔ پلاسکو (۱۳۹۵) یا آتش‌سوزی‌های گستردهٔ جنگل‌ها که در آنها فداکاری مردم به نمادی از وحدت تبدیل شد. 
- نقد پنهان به ساختارهای امنیتیِ ناکارآمد: *«امن و امان کرده وطن را به ما»* → گویا مردم، خود مسئولیت نجات را برعهده گرفته‌اند. 
---
### نقاط قوت شعر: 
- احساسات جمعی: شعر از «من» فراتر می‌رود و «ما»یی دردآگاه را می‌سازد. 
- پرهیز از شعارزدگی: با وجود مضامین میهنی، از کلی‌گویی پرهیز شده است. 
---
### پیشنهاد برای بازنگری: 
- افزودن جزئیات عینی (مثلاً اشاره به دود، صدای آژیرها، یا تصویر نجات‌یافتگان) به غنای تصاویر کمک می‌کند. 
---
جمع‌بندی: 
احمد یزدانی در این شعر، تراژدی را به حماسه تبدیل می‌کند. او نشان می‌دهد که چگونه بلایا می‌توانند وجدانِ خفتهٔ جامعه را بیدار کنند. شعر نه فقط سوگنامه‌ای برای ازدست‌رفتگان، که سندی است از توانایی انسان برای تاب‌آوری

🔥 نکتهٔ پایانی: 
آخرین بیت با اشاره به «آتش‌نشان» (هم به معنی خاموش‌کنندهٔ آتش، هم اشاره به خداوند)، هوشمندانه امید به رستگاری را در دلِ خاکستر می‌کارد.
https://www.instagram.com/channel/AbYc1hgX2Oaxvze7/

  • احمد یزدانی

تحلیل شعر «عشقی تو وَ بوی خوب نانی به همه...» از احمد یزدانی

عشقی تو وَ بوی خوب نانی به همه
آرامشِ خانه ای ، چو جانی به همه
نازِ نفسی ، سپیده دم ، شبنم و گل
بخشنده ، سخی و مهربانی به همه
چون چشمه زلالی و چو دریا موّاج
سرزندگی آب روانی به همه
دلگرمی مردمی، خیالی راحت
شوری و چو نور جاودانی به همه
سرسبزی جنگلی ، بلوطی ، راشی
آزادگی سرو چمانی به همه
در جوی روانِ زندگانی مهری
یک ساحل امن و بیکرانی به همه .
این شعر ستایشی است از عشقِ زمینی-آسمانی که همچون نان تازه، آب زلال و سرو آزاده، زندگی را برای همگان گرمی، طراوت و معنا می‌بخشد. شاعر با ترکیب تصاویر طبیعی و انسانی، عشق را به عنوان مایهٔ حیات و صلح جهانی ترسیم می‌کند. 
---
### درونمایه‌های کلیدی: 
1. عشق به مثابهٔ نیاز اولیه: 
   - *«بوی خوب نان»* → عشق همچون نان، ضرورتی ساده اما حیاتی است. 
   - *«آرامش خانه»* → عشق پایهٔ امنیت و آسایش است. 

2. عشقِ بخشنده و بی‌مرز: 
   - *«سخاوت، مهربانی به همه»* → عشقِ بی‌توقع که مانند چشمه و دریا به همه می‌بخشد. 
   - *«سرو آزاده»* → عشق، آزادی را از طبیعت می‌آموزد. 

3. پیوند عشق و طبیعت: 
   - *«شبنم، گل، جنگل، آب روان»* → عشق، قدرت زنده‌کنندگیِ طبیعت را دارد. 
   - *«ساحل امن و بیکران»* → عشق، پناهگاهی بی‌پایان است. 
---
### زیبایی‌های ادبی: 
- تشبیه‌های ملموس: 
  - عشق به نان (غذای روح)، به چشمه (تازگی)، به سرو (استواری). 
- تکرارِ «به همه»: 
  تأکید بر همگانی و جهان‌شمول بودنِ عشق
- حسِ چندگانگی: 
  عشق هم نازِنفس (ظریف) است، هم موّاج (پرتوان). 
---
### حس غالب: 
- امیدواریِ جمعی: عشق نه فقط برای معشوق، که هدیه‌ای برای بشریت است. 
- صلح درونی و بیرونی: عشق، هم آرامش فردی می‌آفریند، هم صلح جهانی
---
### پیوند با مفاهیم عرفانی: 
- *«نور جاودان»* و *«جوی زندگانی»* یادآور عشقِ حقیقی در ادبیات عرفانی است که مانند آب، جاری و حیات‌بخش است. 
---
### نقاط قوت: 
- ایجاز: در کمترین واژه‌ها، جامع‌ترین تصویر از عشق ترسیم شده است. 
- یکپارچگی تصاویر: همهٔ عناصر طبیعت در خدمتِ تعریفِ عشق هستند. 
---
جمع‌بندی: 
شعر احمد یزدانی منظومه‌ای است در ستایش عشقِ بی‌مرز. او عشق را از سطح رابطهٔ فردی فراتر می‌برد و آن را به نیازِ همگانیِ انسان و راه نجاتِ جهان تبدیل می‌کند. 

🌿 نکتهٔ پایانی: 
پیشنهاد می‌کنم بخشی به چگونگیِ گسترش این عشق (مثلاً با اشاره به کودکان، مهاجران، یا زخم‌خورده‌گان جنگ) اضافه کنید تا پیامِ صلح، عینی‌تر شود. 
https://www.instagram.com/channel/AbYc1hgX2Oaxvze7/

kootevall.blog.ir

  • احمد یزدانی

یک گوشه ی تاریخ وطن وشتین است
با پیر کمر سرودش آهنگین است
اسرار نهفته دارد از دیمه به دل
از خواب فراموشی خود غمگین است .

نقد و تحلیل ادبی دوبیتی «پیرکمر و وشتین» از احمد یزدانی
۱. درونمایه و محتوا: 
دوبیتی شما با نگاهی غمگینانه و نوستالژیک به منطقهٔ تاریخی «پیرکمر» و «وشتین» (از نواحی قدیمی فیروزکوه) میپردازد. این سرزمین، که روزی بخشی از شهر کهن «دیمه» بوده، اکنون زیر لایه های خاک و فراموشی زمان مدفون است. درونمایهٔ اصلی شعر اندوهِ فراموش شدگی تاریخ و حسرت بر گذشتهٔ ازدست رفته است. شاعر با زبان ساده اما تأثیرگذار از «اسرار نهفته» و «غمِ خواب فراموشی» سخن میگوید، گویی زمین خود روایتی خاموش دارد که تنها با شعر می توان آن را بازگو کرد. 
۲. ساختار و فرم: 
- وزن و موسیقی: دوبیتی شما در وزن مفاعیلن مفاعیلن فعولن (وزن متداول دوبیتی) سروده شده و با تکیه بر هجاهای کوتاه و بلند، آهنگی غمگنانه دارد. عبارت «سرودی آهنگین است» نیز به زیبایی با وزن شعر همخوانی دارد. 
- قافیه و ردیف: استفاده از قافیه‌های «وشتین/آهنگین» و «دل/غمگین»، پیوند موسیقایی مناسبی ایجاد کرده و بر حس نوستالژی تأکید می‌کند. 
۳. تصویرسازی و نمادپردازی: 
- «یک گوشهٔ تاریخ وطن»: این تعبیر، وشتین را به موزه‌ای متروک تشبیه می‌کند که یادگار فراموش‌شده‌ای از ایران است. 
- «اسرار نهفته دارد از دیمه به دل»: این بیت، زمین را انسانی‌گونه تصویر می‌کند که رازهایش را در سینه حفظ کرده است. «دیمه» (نام قدیم فیروزکوه) نماد هویتی گمشده است. 
- «خواب فراموشی»: این ترکیب، اشاره‌ای استعاری به غبار زمان دارد که بر تاریخ نشسته است. 
۴. لحن و عاطفه: 
لحن شعر غمگین اما پرسشگر است. شاعر از مخاطب می‌خواهد که به این فراموشی تاریخی توجه کند. عبارت «غمگین است» در پایان شعر، نه تنها اشاره به غمِ خود شاعر دارد، بلکه گویی طبیعت و تاریخ نیز از این بی توجهی انسان‌ها در رنج هستند. 
۵. نقد و پیشنهاد:
- قوت: پیوند هوشمندانهٔ تاریخ، اسطوره و طبیعت در قالب دوبیتیِ کوتاه، از نقاط قوت شعر است. 
- پیشنهاد: اگر به جای «آهنگین است» (که کمی کلی است)، از توصیفی عینی‌تر مانند «ناله‌های بی‌زبان است» استفاده می‌شد، تصویر قوی‌تری ایجاد می‌شد. 
- همچنین می‌توان در بیت دوم، به جای تکرار «است»، از فعل‌های پویاتر بهره برد تا حس حرکتِ زمان بیشتر نمایان شود. 
جمع‌بندی
این دوبیتی، با بیانی ساده اما عمیق، فریاد خاموش تاریخِ مدفون را بازتاب می‌دهد. شما در این شعر، تنها به توصیف یک مکان نپرداخته‌اید، بلکه هویتِ گمشدهٔ یک تمدن را به تصویر کشیده‌اید. اگر این مسیر را با تکیه بر تصاویر بکر و واژه‌های نمادین ادامه دهید، می‌توانید به سبکی شخصی در بازآفرینی تاریخ از طریق شعر دست یابید. 
پیرکمر و وشتین، اینک با شعر شما زنده شده‌اند!پیر کمر و وشتین

  • احمد یزدانی

غمت غمهای من بود و تو با آن زندگی کردی
بواقع زندگی نه با دل خود بندگی کردی
تمام عمر در پایم وفا کردی جفا دیدی
عجایب خلقتی خلق و در آن بالندگی کردی .
نقد و تحلیل ادبی دوبیتی عاشقانه-غمگین از احمد یزدانی 
۱. درونمایه و محتوا
این دوبیتی، روایتی از یک عشقِ یکطرفه و آمیخته با رنج است. شاعر با لحنی حسرتبار از رابطه‌ای می‌گوید که در آن، معشوق با غمهای او زندگی کرده، اما این زندگی بیشتر به بندگی دل شباهت دارد تا پیوندی برابر. در بیت دوم، تضادِ وفا و جفا به اوج می‌رسد و پرسشی هستی‌شناسانه مطرح می‌کند: چگونه است که خالق، در همین شرایط ناعادلانه، بالندگی آفریده است؟ 
۲. ساختار و فرم:
- وزن: این دوبیتی نیز در وزن کلاسیک مفاعیلن مفاعیلن فعولن سروده شده که با حال وهوای غمگینانهٔ آن هماهنگ است. 
- قافیه و ردیف: استفاده از ردیف «...کردی» (زندگی کردی/بندگی کردی/بالندگی کردی) به شکل هنرمندانه‌ای بر مفهوم فعل پذیری و کنشِ یکطرفه تأکید می‌کند. گویی راوی، معشوق را در موقعیت فاعلِ همیشگی قرار می‌دهد و خود را مفعولی بی‌اراده می‌بیند. 
۳. تصویرسازی و نمادپردازی
- «غمت غمهای من بود...»: این تکرارِ «غم»، بار عاطفی شعر را دوچندان می‌کند. 
- «بندگی دل»: اشاره به اسارتِ عاطفی است؛ گویی معشوق نه از روی عشق، که از سر تسلیم با راوی مانده است. 
- «در پایم وفا کردی، جفا دیدی»: این تضادِ دردناک، هستهٔ مرکزی شعر است. فعل «وفا کردن» معمولاً با «دیدن» همراه نیست، اما شاعر با این ترکیبِ غیرمنتظره، تنهاییِ محض را نشان می‌دهد. 
- «عجایب خلقتی...»: این بیت، پرسشی فلسفی را مطرح می‌کند: چگونه خداوند در همین رابطه‌های نابرابر، امکان رشد («بالندگی») را گذاشته است؟ این تصویر، از سرگردانی انسان در برابر تقدیر می‌گوید. 
۴. لحن و عاطفه: 
لحن شعر، شکوه‌آمیز و حیرت‌زده است. راوی از یک سو از معشوق گله می‌کند («جفا دیدی»)، اما از سوی دیگر، این پرسش را به هستی فرامی‌افکند که چرا چنین سرنوشتی مقدر شده است. اوج این حس را در واژهٔ «عجایب» می‌توان دید که هم حیرت و هم اعتراض را در خود دارد. 
۵. نقد و پیشنهاد: 
- قوت: ترکیبِ عشق زمینی و پرسشِ متافیزیکی (در بیت دوم) از ویژگی‌های برجستهٔ این شعر است. 
جمع‌بندی:
این دوبیتی، با بیانی موجز، رنجِ عشقِ نابرابر و حیرت انسان در برابر تقدیر را به تصویر می‌کشد. شما در این شعر، از مرزهای غزل کلاسیک فراتر رفته‌اید و پرسشی فلسفی را در قالب دوبیتی مطرح کرده‌اید. اگر این مسیر را با ترکیب‌های تازه‌تر ادامه دهید، می‌توانید سبکی منحصربه‌فرد در ادبیات تغزلی-فلسفی ایجاد کنید. 
این شعر، روایتی است از هزاران عشقِ خاموشی که تاریخ به خود دیده است.

  • احمد یزدانی

نقد و تحلیل ادبی شعر در ستایش پلیس مقتدر 
با پلیس مقتدر در هر دیار
میشود قانون چو یک تور شکار
باند کانگِستر و دزدان صید او
تا که آرامش بماند برقرار
در کمال قدرت و با اقتدار
میزند اشرار قاتل را به زار
می رود هر سرکش پستی به دام
در کمینگاه حضورش هر کنار
کارشان عبرت برای دیگران
تا شده مردم  از آن امّیدوار
تا پلیس مقتدر در کشور است
کرده بی قانون به قانون تارومار
سایه ی قانون پناه مردم است
تا گرفته زیر چتر آن قرار
آرزو دارم پلیس کشورم
مانده محکم روی پایش برقرار
مثل خورشیدی بتابد روز و شب
بر ضعیفان مهر و بر دزدان شرار
من درودم را نثارش میکنم
جان نثاری میکند در پای کار
خالق عالم نگهداری کند
تا بماند با صلابت ماندگار .
۱. درونمایه و محتوا:
این شعر با نگاهی حماسی-اجتماعی به نقش پلیس در برقراری امنیت و قانون می‌پردازد. شاعر با زبانی ساده و تصاویر ملموس، اقتدار پلیس را به عنوان سپری در برابر آشوب و جنایت ترسیم می‌کند. درونمایهٔ اصلی، ستایش نظم‌آفرینیِ پلیس و امیدواری مردم به حضور آن است. همچنین، تضاد بین «قانون» و «بی‌قانونی» در سراسر شعر به چشم می‌خورد. 
۲. ساختار و فرم:
- وزن: شعر در وزن هزج مسدس محذوف (مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل) سروده شده که با موضوع حماسی آن هماهنگی دارد. 
- قافیه و ردیف: استفاده از ردیف «...قرار»و قافیه‌های محکم («شکار/اقتدار/امیدوار/...») به شعر لحنی رسمی و ستایش‌آمیز می‌دهد. 
۳. تصویرسازی و نمادپردازی
- «قانون چو یک تور شکار»: این تشبیه، پلیس را به شکارچی چیره‌دستی تبدیل می‌کند که تبهکاران را مانند شکار به دام می‌اندازد. 
- «سایهٔ قانون پناه مردم است»: نمادپردازیِ «سایه» به حفاظت و امنیت اشاره دارد. 
- «مثل خورشیدی بتابد روز و شب»: پلیس به عنوان منبع نور و گرمابخشی به جامعه تصویر شده است. 
- «زیر چتر قانون»: چتر، نماد پوشش و امنیت است. 
۴. لحن و عاطفه:
لحن شعر غرورآمیز، امیدبخش و حماسی است. شاعر با عباراتی مانند «در کمال قدرت و با اقتدار» و «جان‌نثاری می‌کند در پای کار» همدلی عمیقی با پلیس نشان می‌دهد. در عین حال، خطاب به مردم («تا شده مردم از آن امیدوار») حس اطمینان را تقویت می‌کند. 
۵. نقد و پیشنهاد
- قوت: ترکیب تصاویر ملموس (تور شکار، خورشید، چتر) با مفهوم انتزاعیِ قانون از نقاط قوت شعر است. 
- پیشنهاد:
  - به جای تکرار «قانون» (در ابیات مختلف)، می‌شد از مترادف‌هایی مانند «نظم» یا «عدل» استفاده کرد تا تنوع واژگانی بیشتر شود. 
  - «باند کانگستر» ترکیبی خارجی است؛ اگر معادل فارسی مانند «گروه‌های تبهکار» جایگزین شود، یکدستی زبان بیشتر حفظ می‌شد. 
۶. جمع‌بندی:
این شعر با بیانی پرشور، قدردانی از پلیس را به عنوان نماد قانون‌مداری و امنیت بیان می‌کند. شاعر موفق شده با ترکیب تصاویر حماسی و زبان روان، پیامی اجتماعی را به مخاطب منتقل کند. اگر در اشعار بعدی، از استعاره‌های تازه‌تر و نگاه انسانی‌تری به چالش‌های پلیس هم پرداخته شود، می‌تواند تأثیرگذاری عمیق‌تری داشته باشد. 
درود بر پلیسی که آرامش را به جامعه بازمی‌گرداند!

  • احمد یزدانی

گوشه ی امن شهر تهرانی

پاک همچون بهشت بی دم و دود

سرزمین حضور آرامش ،

بر تو فیروزکوه درود درود .

  • احمد یزدانی

در روی زمین فراز و پستی مردم

مفهوم جهان و قطب هستی مردم

هرجلوه که از خدا بگویم مردم ،

مفهوم جهان و قطب هستی مردم .

  • احمد یزدانی

عرشه ی لنج و من با تو آنجا
ساحلی گم شده در صدف ها
ریزش تند باران بندر
می زنم با تو دل را به دریا
زخم کهنه ، قدم در دل شب
مسخ و زخمی وَ تنهای تنها
آرزو تا که پهلو بگیری
من بگیرم تو را دامن آنجا .

  • احمد یزدانی

زندگی رود پاک و زیبا بود

جانبش رو به سوی دریا بود

شیطنت مثل بچّه ها کردیم

گل شد آن مزد کار ماها بود .

  • احمد یزدانی

طوفان درون سینه ایشان نهاده اند

در بند روزگار به زندان فتاده اند

آنان که رنج بشر را به چشم خود

دیدند و چهره ی خندان گشاده اند .

  • احمد یزدانی

عشقی تو وَ بوی خوب نانی به همه
آرامشِ خانه ای ، چو جانی به همه
نازِ نفسی ، سپیده دم ، شبنم و گل
بخشنده ، سخی و مهربانی به همه
چون چشمه زلالی و چو دریا موّاج
سرزندگی آب روانی به همه
دلگرمی مردمی، خیالی راحت
شوری و چو نور جاودانی به همه
سرسبزی جنگلی ، بلوطی ، راشی
آزادگی سرو چمانی به همه
در جوی روانِ زندگانی مهری
یک ساحل امن و بیکرانی به همه .

  • احمد یزدانی

پرچم آتش شده از نو هوا
گشته به پا معرکه از شعله ها
ناله ی پر حسرت بندر بلند
اسکله ها دیده ز آتش گزند
تابلوی هر کوی و خیابان عزا
شعله ی سوزنده چنان اژدها
کشته و زخمی شده از حد برون
سینه ی ایران شده است غرق خون
آمده عشّاق وطن بی صدا
جان به کف از قید منیّت رها
مردمی عاشق تر از هر پاکباز
از همه جز خالق خود بی نیاز
حمله نموده به دل شعله تا
امن و امان کرده وطن را به ما
کرده دعا ملّتشان از وفا
با همه ی عاشقی و بی ریا
از تهِ دل رو به خداوندشان
سرد کن آتش تو به آتش نشان .

  • احمد یزدانی

مادران را همدم و همراه زیبا دختر است
بر پدر دُردانه و غمخوارِ شیدا دختر است
نور روشنگر به خانه ، عزّتِ نفس پدر
لنگر کشتیّ جانهای شکیبا دختر است
غمگسارِ هر برادر در مسیر زندگی ،
خواهری دانا و یکرنگی توانا دختر است
لطف مخصوصی اگر خالق روا دارد به ما
لطف مخصوص خدای حیّ مانا دختر است
چون خردمندان به آیات الهی دل دهند
کوثر بخشیده بر پیغمبر ما دختر است.

  • احمد یزدانی
تنم به جاده و دل در مسیر طولانی
هوای اهل قبور و شب زمستانی
پیاده راهیم از لابلای خاطره ها
برای خواندن یک فاتحه و قرآنی
چه چشمهای براهی ، چه نازهای نگاهی
غبارِ حسرت و از دل برآمدن آهی
نشسته تَک تَکِشان در میان چشمانم
چه گورهای سخنگوی مردم ماهی
نگاه من شده مبهوت قبر یارانم
برای رفتن یاران غمین و گریانم
حدوث رابطه با این جهان به موئی بند
گسسته میشود آن با نسیم و میدانم
اگرچه راه دهان بسته ،چشم دل باز است
کنش و واکنشِ هستی است و یک راز است
شنیده ام که سروشی از آسمان میگفت
پرنده مردنی و جاودانه پرواز است .
  • احمد یزدانی

باشی چو بهار سبز و خندان خوشحال
دستت برسد به هرچه خواهی امسال
از من بپذیر عرض تبریک ای دوست
امّید که حال و روز تو احسن حال .

  • احمد یزدانی