شد زمستان مدّعی تر از بهار
خنده در پستو نشسته غمگسار
بوده درگیر گرانی مملکت ،
لاکچری شد کاسه ای ماست و خیار .
- ۰ نظر
- ۱۷ تیر ۰۳ ، ۱۳:۱۰
شد زمستان مدّعی تر از بهار
خنده در پستو نشسته غمگسار
بوده درگیر گرانی مملکت ،
لاکچری شد کاسه ای ماست و خیار .
برای شنیدن مثنوی چارده خورشید در یک آسمان اندکی تامّل بفرمائید
هزار بیت نگفته ، هزار راه نرفته
بهار و رویش و افشای رازهای نهفته
دوباره خاطره هائی که زنده شد روئید
به مهربانی او غم ز سینه ها رفته.
شادمانی در تو جاری در بهار
غم شود از تو فراری در بهار
روح و جانت سبز و رنج روزگار
خورده از تو زخم کاری در بهار.
هموطن سال نو بهارت سبز
حال و احوال روزگارت سبز
گشته مهمان تو گل و شادی
وضع خانه و کاروبارت سبز.
باز سالی دگر آمد پدرم
خاک دوری تو باشد بسرم
گفته اند بوی بهار آمده است
بی تو پائیز و دو چشمان تَرَم .
چشم زیبای تو شلتاقی رگبار بهار
می زند سلسله ی موی تو عشّاقت دار
خوش تراشیده تر از سنگ برلیان هستی
سرخوشی میوه ی چشمان تو در هر دیدار
قامتت طعنه به راش کهن جنگلهاست
می کند لرزش اندام تو شهری ناکار
قرص زیبای قمر هستی و مهتاب شبی
میگذارد ز تماشای تو غم پا بفرار
بت افسونگری و میل پرستش داری
از تو لات و هبل اکنون شده اند بیمقدار
می رسی میبری همراه خودت دل ها را
شده عشّاق تو خارج ز شمار و آمار
نازنین لعبت طنّاز محل ، زیبائی
خفته هر خانه جوانی ز خیالت بیمار
تا تو را شیوه ی دلبردن و شهرآشوبیست
رحم کن ، پای خود از خانه به بیرون مگذار .
جاری چو چشمه ،بهاری تو بی زوال
ای ماه روشن زیبای پر جلال
در راه سلطنتت جان فدا کنم
خونین شقایق چون آیه ها زلال
افسانه ی تو بجانم چو آتش است
از سوزش تو جهانم چو آتش است
دیگر نه معرکه ی خنده یا سکوت
منطق و عمق بیانم چو آتش است
آنرا بجان جهنّم فرو کنم
تدبیر تازه به میدان او کنم
یا مَحرَم تو شود ای قدح سبو
یا سنگ را برای زدن جستجو کنم.
#کوتوال