- ۰ نظر
- ۲۰ دی ۰۲ ، ۲۱:۲۳
روز سه شنبه ی تو غرق عشق و حال
آرام باشی و فارغ ز قیل و قال
در فکر و خاطر خوبان و راه حق
زندانی حقیقت و دوری ز هر جدال.
وطنم ای درخت در طوفان
تک و تنها میانه ی میدان
درد و رنجت مداوم و یکسر
مردمت در شدائد و حرمان
مهربانی ندیده مدّتها
تارت از حمله پودت از بحران
عاشقانت اسیر غربت ها
آب جویت شرنگ بی پایان
دختران دپرس و غم آلوده
پسران بی غرور و سرگردان
ثروتت ارث عدّه ای خودسر
کسب دانش به ثبت نام ارزان
هرچه باشی تو عاشقت هستم
پهلوانی اسیر نامردان
سرو آزاده ای تماشائی
چون یلی مبتلای بی دردان
ریشه دار و اصیل و مستحکم
داده ای بهر منطقت تاوان
مردمت عاشق تو در هر حال
عشق تو بی کرانه بی پایان .
عاشقم ّ همنفسم با شب طولانی ، درد
بی پناه، غرقه ی دریای پریشانی، سرد
یک نگاه تو کند معجزه ، حالم را خوب
شب طوفان شب امن و شب نامردی مرد
تو نباشی تک و تنها و اسیر غربت
گم شده در غم تنهائی خود بی همدرد
متلاشی شوم از دوری رویت ، غمگین
روز حیرانی و شب دیده براهی شبگرد
بندگی بر تو همه دارو ندارم ای عشق
بپذیر آینه این زائر خود را چون گرد.
طوفان درون سینه ایشان نهاده اند
در بند روزگار به زندان فتاده اند
آنانکه رنج بشر را به چشم خود ،
دیدندو چهره خندان گشاده اند