اشعار احمد یزدانی

گونِگونی از حکمت خالق ، ، در تضارب بشر شود بالغ

اشعار احمد یزدانی

گونِگونی از حکمت خالق ، ، در تضارب بشر شود بالغ

اشعار احمد یزدانی

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک جمله چنین
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ارزانی» ثبت شده است

 

 

لحظه ها لحظه های ماشینی
انگلیسی ، فرانسوی ، چینی
شد تمام معابر از آهن
گوئیا خفته خواب میبینی

از ترافیک و ازدحامش شهر
مثل یک محتضر و بد حال است
از پراید و پژو خیابان پر
آنچه پیدا نمی‌شود حال است

بوق و ترمز ، چراغ و چشمک ها
شده معیار معرفت حالا
هرکه ماشین خوشگلی دارد،
می کند وقت راندنش غوغا

گوئی از دست زندگی سیرند
پشت فرمان قوی تر از شیرند
عمر انسان متاع ارزانیست
همه با چاله چوله درگیرند .

 

  • احمد یزدانی