اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «افتخار» ثبت شده است

فرشچیان افتخار ایران بود
قطعه الماس خاک خوبان بود
جان عاشق و روح پاکیزه
انعکاس مرام انسان بود
در دلش روشنائی امّید ،
باطراوت تر از بهاران بود
مثل فرهاد و تیشه ای دستش
قرص و محکم به پای پیمان بود
پنجه هایش زبانزد عالم
مرد پاکیزه تر ز باران بود
هجرت از خود مداوم و یک سر
رسم مشقی ز سوی جانان بود
بر وطن سینه چاک و جنگاور
تابلوهایش هنر در ایران بود
روح و جانش غرور ایرانی
عاشق هموطن و یزدان بود
شادِمانی و رنج او هر دو
هدیه ای از خدای سبحان بود
خستگی از وجود او خسته
مردی از تنبلی گریزان بود
در زمان مقاومت در جنگ
با قلم در کنار میدان بود
جنگ او مستمر و طولانی
قاضی او همیشه وجدان بود
با رفیقان نموده یکرنگی
زیر چتر نگاه یزدان بود
عاشق کشورش و آئینش
سایه سار کویر سوزان بود
هموطن را برادری غمخوار
غمگسار همه غریبان بود
با تمام فرود و بالائی
عاشق و جانفدای ایران بود
چون عصاره برای دانائی
راضی از کرده ها به دوران بود
لطف خالق همیشه با او بود
حافظ او به کوی رندان بود
با هنر داده است پیامش را
خون رگهای روزگاران بود
در دل خاک دور غربت ها
کرده کاری که رسم  مردان بود
گرچه رفت ظاهراً  از این دنیا
یک تلنگر برای انسان بود .

  • احمد یزدانی

من ایرانیم افتخارم وطن
نباشد که تحقیر خود کار من
خدا را پرستش کنم با خرد
پرستیدن دیگران شرک و رد
کسی اهل فکر است و یا منتقد
به منطق سخن را کند منعقد
به فحّاش من بد بگویم یقین
خصوصاً به فحّاش دین مبین
نبیند کسی پاچه خواری ز من
من آزاده ام جانفدای وطن
اگر کرده تعریف خیر از وفا
بود قصد و نیّت برای خدا
کمی فکر روشن کند حال من
همه سعی من ارتقا وطن .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۶ فروردين ۰۲ ، ۱۰:۳۹
  • احمد یزدانی