اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جنگ دوّم» ثبت شده است

خیال شهر ناراحت ، گذرها سرد و مسدود است

اجاق سینه پر آتش و خانه مملو از دود است

زبان نیشدار دشمنان در چندشش غرق است

سخن گفتن به پچ پچ گفتگوها بغض آلود است

نگاه شهر غرق بیکسی ، کس ها گرفتارند

بجز غم مردم از حسرت سرشکی را نمی بارند

خبر آبستن ترساندن است و دیرها زود است

غم چشم عزیزان بر عزیزان دردآلود است

زمان مرگ و میر دسته جمعی زنده شد از نو

همه ترسیده مخفی کرده او از من و من از تو

پرستاران و دکترها به استقبال مرگ خود

نگاه خانواده بر عزیزانش غم آلود است

سخن ها از سر یأس است و استیصال ودلسردی

رواج ناامیدی خنجری بر قامت مردی

هدف نابودی فریاد عزّتمندی مردم

کرونا در رجز خوانی و مهمانی که مطرود است

نرفت از یاد ملّت جنگ دوّم مرگ و بیماری

نگاه انگلستان و خیانت‌های تکراری

همه پشت همیم و شادی و غمهای ما باهم

یکی هستیم و این بودن به ما از هر نظر سود است

در این هنگامه ی درد و عذاب و سختی و محنت

عیار ملّتی روشن شود در کوره ی همّت

نباشد راه حلّی جز خردمندی در این بحران

فقط امّید را یارای فتح کاخ نمرود است .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۷ اسفند ۹۸ ، ۱۸:۵۳
  • احمد یزدانی

 


 فیروزکوهی و چنگیز از تو خورد
سیلی، 
که همره خود

تا به گور برد
از خاطراتِ جنگِ دوّم و اشغالِ روس ها
دل های داغدارِ زیادی 
ز غم فِسُرد 
هر صفحه از کتاب تو 
دارد حکایتی
زد معرفت به دل مردمت رکورد
از شادمانی هر باغ و گوشه ات
هر شادمانی دیگر حقیرو خُرد
 دستِ کمک به رونقِ تو
 بی بلا وَ خوش
بسیار آرزو 
در حسرتِ آبادیِ تو مُرد
 حتماً 
 نهایتِ کارت گشایش  اسـت
آغاز ، 
بازیِ دورانِ بُرد بُرد.
#احمدیزدانی 

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۱ شهریور ۹۶ ، ۰۱:۲۸
  • احمد یزدانی