گل ز زیبائی خود در همه عمرش لرزید
زخم عاشق کشی و داس خیانت را دید
چون به گلدان اسارت سفرش شد آغاز
به رخ قاتل خود با دل خونین خندید .
- ۰ نظر
- ۲۷ شهریور ۰۴ ، ۰۴:۴۴
گل ز زیبائی خود در همه عمرش لرزید
زخم عاشق کشی و داس خیانت را دید
چون به گلدان اسارت سفرش شد آغاز
به رخ قاتل خود با دل خونین خندید .
ای سپیده ، چقدر زیبائی
تو برایم تمام دنیائی
نرو ، اینجا بمان بمان با من
تا شود کلبه ام تماشائی
میکنم خواهش از تو ای زیبا
تو عزیزی ، مرا تو رویائی
بروی روح من بهمراهت
می رود ، باز شب و تنهائی .
.