اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوگند» ثبت شده است

ماه بانوی قصّه های بلند

عاشقان تو بیشمارانند

هرکدام از تو قصّه ای در سر

قصّه هائی شنیدنی دارند

عدّه ای عاشق دوچشمانت

مست گیرائی نگاه تواند

عاشقان دگر ز گیسویت ،

گفته ، با پیچ و تاب آن در بند

هرکسی از نگاه و زاویه ای

داده دل را به دستت آرامند

من ولی عاشق وفای توام

باوفایان وفا طلب دارند

دل و دین داده ای گرفتارم

چون فقیری که بوده ثروتمند

شده ام مبتلای درد تو گل

و از این درد شادم و خرسند

بپذیر ادّعای عشق مرا

صادقان را نمی دهند سوگند .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۵ مرداد ۹۹ ، ۱۸:۳۲
  • احمد یزدانی