اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شبهای قدر» ثبت شده است

لطفاً برای شنیدن قرائت شعر اندکی تامّل بفرمائید


دریافت

  • احمد یزدانی

روشنای دلم شب قدر است

ای خدا باز قدر و شبهایت 

رو ندارم که تا سری بزنم

من کجا و شما و دنیایت؟


باز درهای رحمتت خالق

بتو آورده ام پناه امشب

تو اگر از درت برانی دوست

بازهم خجلت است چون هر شب


باز کردی در بهشت خدا

خوش بحال کسان جویایش 

من که در خواب هم نمیبینم

پس ندارم دگر تمنّایش


من نشستم هزار شب از تو

وَ بزرگی عشقمان گفتم

نشنیدی مگر صدایم را

منکه آنرا به صد زبان گفتم


گفتم از راز دل برای شما

گفتم از نفس خود و دنیایش

همه امّید من نگاه شما

عطر و بوی تو بود در جانش


گفتم از عشق و شور و مستی تو

گفتم از آتش و لهیب گناه

گفتم و گفتم و نوشتم باز

از خجالت و روزگار سیاه


هرکجا حرفی از شما آمد

یا دعائی که آتشی افروخت

اشک همراه من و دنبالم

جان عاصی از آتش آن سوخت


بجز از تو کسی ندارم من

تک و تنها اسیر طوفانم

رازها سربمهر و من سرکش

مرد تنهای روزگارانم 


تو فقط یک نگاه دیگر کن

میکنم جان فدای چشم سیاه

آنچنان عاشقی کنم خالق

که نمانَد دمی برای گناه .

  • احمد یزدانی