کشتی خلقت به طوفان داده دست
عالم از طغیان و عصیان خسته است
بار خود را شب ز خون روز بست
عزّت از بودن روابط را گسست
گُم شده در نقشه ها اقلیم روز
هرطرف آزادگان در ساز و سوز
اهرمن خوشحال حاکم بر جهان
در کمینگاه فریب مردمان
میرسد از ره محمّد ، حق پرست
او امین ، انسان خاص و ویژه است
بوده عالم غرق جهل و خودسری
داده خالق کسوت پیغمبری
شد رسول مهربانی در زمین
بر جهان با خُلق و خوی خود نگین
کرده عمق مطلب حق را ادا
بیخدائی از تلاشش شد فنا
پهنه ی عالم دگرگون شد از او
کافری مقهور و افسون شد از او
سلطنت دارد هرآنکس بنده است
خوش بجانی کز محبّت زنده است.
- ۰ نظر
- ۲۷ شهریور ۰۴ ، ۰۴:۵۴