اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غیب» ثبت شده است

با مردم مظهرالعجایب
هر حادثه ریشه دار در غیب
برجای خودش نباشد هر چیز
حاضر به حقیقت است غایب

جمعند میان جمع اضداد
هرلحظه سوار گشته بر باد
از بندگی خرد رهیده
از دولت و کائنات آزاد

نازیده به بابک و خشایار
بالیده به بوعلی و عطّار
وقتی که سوال میشود هیچ
تحقیق قوی نبوده در کار

درگیر گرانفروشی خود
دربند چراغ موشی خود
نسبت بدهند آنور مرز
بدبختی و خودفروشی خود

این مردم ویژه را ببینید
لختی سر جای خود نشینید
هر حاشیه اصل و اصل غایب
در هیچ کجا چنین نبینید .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۶ فروردين ۰۲ ، ۱۱:۰۱
  • احمد یزدانی

گفتم که رفیق روز سختی چو طلا 
 همدم و شریک غم و شادی همه جا
 آمد به من از غیب سروشی زیبا 
پیدا نکنی ولی بگرد ای آقا.
  • احمد یزدانی