اشعار احمد یزدانی

گونِگونی از حکمت خالق ، ، در تضارب بشر شود بالغ

اشعار احمد یزدانی

گونِگونی از حکمت خالق ، ، در تضارب بشر شود بالغ

اشعار احمد یزدانی

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک جمله چنین
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرار» ثبت شده است

خستگی خسته گردد از تو به زار
غم کند از ابهّت تو فرار
خنده باشد همیشه در خانه
دشمنت زیر پا رود شده خوار.

  • احمد یزدانی

آقای غنی رئیس افغانستان

خالی تو نموده ای چه آسان میدان

خندیده به هر چه مانده در پشت سرت

با دشمن خلق خود شدی هم پیمان

شیطان بزرگ و عهد و پیمان دورند

کردی تو عمل خلاف مشی رندان

ابلیس شریک کار و کسبت شده است

دادی وطنت به چنگ طوفان آسان

پیمان شکنان و نقض پیمان جورند

خالی شده سنگر از تو بسیار ارزان

با توطئه آمدی به افسون رفتی

چشمان وطن از این خیانت گریان

تا لحظه ی آخر از جهالت سرمست

روی نگهت بسوی مشتی نادان

دادی وطنت بدشمنانش راحت

مرگ است چنین رذالتی را تاوان

گفتند که بایدن این چنین میخواهد

ای مرگ به نوکران پست شیطان

از باند فرودگاه ننویسم دیگر

تاریخ خجل شد از غم هر افغان

گفتند که گفتی تو که برمیگردی

کافیست ،دروغ کرده میهن ویران

دیگر نکند افاقه برگشتن تو

غمگین شده از تو قلب افغانستان 

فعلاً که نشسته خانه ات خرج کنی

پولی که کند کاخ شرف را ویران .

  • احمد یزدانی

آمد کرونا ز سوی شیطان

تا حمله کند به جمع خوبان

وقتی که تمیزی وطن دید

ترسید و فرار کرد از ایران

#کوتوال_خندان

🤪💐❤️👌🕷🤪

  • احمد یزدانی