اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قصیده» ثبت شده است

شده رنج وطن اکنون قصیده
همه گشته بنوعی داغدیده
تحمّل کرده رنج دشمنی را
وَ مسئولین بخلوت آرمیده
شعار از ما و از دشمن عمل بود
قطار بیست چهل ره را بریده
جوانان بوده از ما بهره آن ها
برای رفتن خود صف کشیده
در اوج حقّه بازی با کرونا
جهانی را بزیر پر کشیده
نشسته ساخته ابزار جنگی
که عقل جن به آن کی می‌رسیده
برای مردم رنجه ز تبعیض
چو رویا بوده بر جان ها تنیده
نشان داده دری از باغ سبزی
که جان ها رو به آنجا پرکشیده
و از این‌سو در و پیکر همه باز
رسیده دشمنانی آب دیده
تمام خوش خیالان بوده در خواب
و آنها هم به آتشدان دمیده
سرانجام آنچه می‌باید نشد شد
چو خاری در دل انسان خلیده
و از نو مردمان را سیبل کردند
و رفتند و به خلوت ها لمیده
وطن می‌بیند اکنون روبرویش
که اینترنت و فیلم است و جریده
که می انگیزد اکنون فتنه ها را
و دودش رفته با شدّت به دیده
دوباره نقطه از نو جنگ و کشتار
دوباره پنبه هر رشته و ایده
و یک عدّه نفوذیهای مزدور
که عامل بوده از میهن پریده،
وَ رفته با سی آی ای یا که موساد
نشسته طرح تازه آفریده
از آنجائی که سیستم شد نوشته
بدست شرق و غربی پروریده
تمام زیر و بم ها دست آنهاست
همانهائی که بوده زرخریده
والّا از چه رو فرزند آنها
که اینجا می‌کند طرح عقیده
به آمریکا اروپا رفته راحت
خیانت را از آنجا بوکشیده؟
برای ما که بودیم از سرآغاز
چو سیبل دشمنانی برگزیده
دگر حجّت تمام و مطمئنّیم
فقط یک عدّه از ایمان چشیده
بقیّه با دروغ و با خیانت
گرفته پست و با آن قد کشیده
شده غرق دروغ و خودپرستی
برای نفع خود سینه دریده
اگر باشد سوال از سوی مردم
نداده پاسخ از مردم رمیده
از آنجائیکه ثروت کرده غارت
به سوراخ ریای خود خزیده
و یک عدّه که سالم مانده اینجا
به زیر بار تهمت ها لهیده
فشاری بی امان بر شانه هاشان
چنین وضعی به عالم یک پدیده
و از نو یک خیانت یک قیامت
شده بر پاکبازان آبِ دیده،
دوباره روز از نو روزی از نو
وطن رنجیده و ملّت تکیده .

  • احمد یزدانی

 

بنام خدا

(قصیده ای با تاسّی از دعای هفتم صحیفه سجّادیه)

خدائی که کنی سختی به آسانی بدل

مارا تماشا کن

وطن بیمار شد خالق

برایش چاره ای ای ربّ دانا کن

به ما راه برون رفتی نمایان کن

در این سختی کمک فرما

به دردی ما گرفتاریم خالق

چاره کن ، مارا شکیبا کن

لوازم از تو میگردد مهیّا

جز تو هرگز نیست درمانی

برای بندگان ناسپاس خود

لوازم را مهیّا کن

میان مشکلاتیم و توئی تنها پناه ما

در این اوضاع

بدام مشکلات افتادگان را

با توانائی توانا کن

خداوندا بلائی آمده

در زیر بار آن کمر تا شد

به بیماری گرفتاریم ما

ای مهربان مارا مداوا کن

به دام شکّ و شبهه رفتگان را

نیست برگشتی به آسانی

ز پستی خارج و در کوره عشقت

بسوزان و مصفّا کن

اگر قفلی شما بستی

کسی را نیست یارائی که بگشاید

اگر ناشکری از ما بوده است

با بخششت هر بسته را وا کن

نباشد بازگشتی از برای

آنچه پیش آورده ای خالق

به لطف و مرحمت از ما

کویر لوت دریا کن

خداوندا اگر خواری دهی 

هرگز نباشد یاوری دیگر

در بسته به روی ما گشا ،

حاجات امضا کن

برای بندگانت عاقبت را خیر کن

ای مهربان خالق

تو نوکرهای اهلبیت خود را

سربلند در کلّ دنیا کن

خداوندا وطن را 

از بلای ناگهانی پاک کن با مهر

دعای عافیت را مستجاب و

نور ایمان را هویدا کن

همه دلخسته و تنها و غمگینیم

باشی تو پناه ما

اگر عصیانگر ی کردیم و کفران

خالقا با ما مدارا کن .

#احمد_یزدانی

  • احمد یزدانی