می بری با خود مرا تا دور دست
آرزویم گفتگوی با تو هست
خاطری رنجیده دارم از خودم
در خیالاتی پر از رنج گسست
ماهها در آرزوی گفتگو
منتظر ، امّا فراقت بسته دست
شادمان از لشکر امواج من
لااقل دیدارت آنجا ممکن است
حرف بسیار و نباشد حوصله
دیدنت باشد برایم ناز شصت
حال باقی با تو ، امّیدی بده
میشود بر دیدنت امّید بست؟
- ۰ نظر
- ۲۴ بهمن ۹۹ ، ۱۹:۲۱