اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نان و رخت» ثبت شده است

بُوَد هرکلاسی چنان یک درخت

دهد میوه بسیار چون تکدرخت

معلّم نثارش کند عشق خود

به سرما و هنگامه ی باد سخت

نباشد برایش ثمر از تلاش

تو گوئی از او خفته اقبال و بخت

به امّید آن روزگارم که تا

نباشد برایش غم نان و رخت.

  • احمد یزدانی