اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک جمله چنین
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نتانیاهو» ثبت شده است

ای نتانیاهوئی که الدنگی
نیمه شب آمدی زدی سنگی
دیده ای قدرت حقیقی را
پاسخت موشک و سر جنگی
قاتل کودک و ضعیفانی
نزند بودنت به دل چنگی
شده ثابت به مردم عالم
واقعاً عقده ای و دل سنگی
هرکه آزاده از تو بیزار است
ظالم و پست و عامل جنگی
از دل زخم تو دوا آمد
حاصلش وحدت است و یکرنگی
رفته ای بذر شک بیفشانی
رو شده نقشه باز هف رنگی
راه دوری نمانده تا مرگت
دیو بدخو و عامل ننگی
قلب تاریخ عالم است ایران
در ره درک آن چقد منگی .

  • احمد یزدانی

این نتانیاهوی قاتل و کثیف و بدکار

انگل آدمیان بوده و گرگی خونخوار

مثل او آمده در عالم ما بسیاری

شده در عاقبت همچون لجنی بیمقدار

بیخبر بوده که از آتش آه مظلوم

دودمانش بهوا رفته چو بدبختی خوار

آه و نفرین جهان دامن او می سوزد

نرسد هیچکسی داد وی و کارش زار

دستش آلوده بخون همه مظلومان است

مثل او نیست کسی در همه عالم بی عار

گام اوّل شده ثابت که جنایتکار است

میشود عاقبتش عبرت هر بدکردار

حکم اعدام برایش بشود چون صادر

کرده دنیا ز تماشای وی عشقی بسیار

میرسد روز حساب او بشود درگیرش

برده کودک کشیش عاقبت او را بردار .

  • احمد یزدانی