ای که کار تو طاقتت را بیش
خیر باشد به هر سفر در پیش
میکنم از خدا طلب تا که ،
نشود کارگر به جانت نیش .
- ۰ نظر
- ۱۰ آذر ۰۳ ، ۱۸:۴۳
ای که کار تو طاقتت را بیش
خیر باشد به هر سفر در پیش
میکنم از خدا طلب تا که ،
نشود کارگر به جانت نیش .
گفته از خوبیش به من دائم
خوانده خود را بزرگ و مردمدار
من برایش ز فرط یکرنگی ،
بوده ام چون برادری غمخوار
هرکجا مشکلی برایش بود
من رسیده و کردمش تیمار
او رفیق زبانی من بود
من ولی خوانده جانیش، یک یار
تا که در گردش زمان آگاه
گشته از زشتی منش ، کردار
روبرو گفته اش محبّت بود
پشت سر میگزیده ام چون مار
تا که کم کم خصائصش رو شد
کرده کاری که دشمنان را عار
تا سرانجام دیده لرزیدم
آنچه را که نموده ام بیمار
عاقبت بندی کمندش شد
غرق زشتی و حیله چون کفتار
هرچه بد کرد با چو من برگشت
سوی او تا نموده او را خوار .
دنیا که دل خرد ز دستش ریش است
چون نیک نظر شود زبانش نیش است
باید که قدم نهاد بر نفس و نوشت ،
در آینه هرچه دیده شد از خویش است .
دنیا که دل بشر از عشقش ریش است
چون نیک نظر شود زبانش نیش است
باید که به آب زر نوشت این جمله ،
هر چوب که میخورد کسی از خویش است .