اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یزید» ثبت شده است

صفی کوچک بقدر عالمی برپاست در صحرا

ملائک حاضرند آنجا ، پِیَمبر ناظرِ آنها

صف دیگر صف کینه برای لذّت دنیا

اسیر پایکوبی ها ،هزاران سینه ی خارا

تمامِ آیه های معرفت نازل ولی باطل

فقط حرف یزید است آن میانه لازم الاجرا

بلا در نینوا بارید بر دشتِ شقایق ها

جوانانِ بنی هاشم نشان دادند گوهر را

اگرچه تشنگی غالب وَ می سوزد حرم در آن

ولی عبّاس سیراب است از خون دل زهرا(س)

به زیر پای اسبان برده ابدانِ مطهّر را

وَ زینب ماندو یک دنیا ستم ، پیغام عاشورا

میان راه و کاخِ شام با عیسی دَمَش ایشان

بهم زد نقشه ها را کرد عاشورا جهان آرا

  • احمد یزدانی