بازیچه ی دنیای مجازی شده ایم
در بستر آن مهره ی بازی شده ایم
ارکستر قوی به پا در آن دشمن و ما
رقصیده به ساز او و راضی شده ایم .
- ۰ نظر
- ۲۶ آبان ۰۲ ، ۰۷:۴۷
بازیچه ی دنیای مجازی شده ایم
در بستر آن مهره ی بازی شده ایم
ارکستر قوی به پا در آن دشمن و ما
رقصیده به ساز او و راضی شده ایم .
جهان دریا و انسان هم چو ماهی
اسیر دست امواج او چو کاهی
خدایا ریشه ی غم را بخشکان
تو محوش کن چنان سوزی به آهی.
ای عشق بیا مرا بخود مفتون کن
لیلا بنما ، از عشق او مجنون کن
دیوانه کن و بکوچه هایم بفرست
بازیچه بچّه ها و دل را خون کن.
تو چون طوفانی و من مثل کاهی
چنان دریا توئی من بوده ماهی
خدایا ریشه ی غم را بخشکان
بده برباد چون سوزی به آهی .
اای مرغ گرفتار بمانی و ببینی
آن روز همایون که به عالم قفسی نیست
شعر : سایه
خط : اسرافیل شیرچی
امّید که سفره ها پر از نان باشد
محفوظ ز دست واهمه جان باشد
در پهنه ایران عزیز همواره ،
اظهار عقیده سهل و آسان باشد.
کرده یوسف را بچاهی سر به نیست
هست یعقوب از فِراقش گشته نیست
چشم او در راه کنعان شد سفید
راه اسلاف است راه صهیونیست .
مَشکی تهی هستند اینها ، سلبریتی ها
از حق بری هستند اینها ، سلبریتی ها
پیداست در جهل مرکّب غوطه ور هستند
چون مدّعی هستند اینها ، سلبریتی ها .
وقتی که گذشت آب عشق از سر من
طوفان شده هر نسیم از دلبر من
با کشتی دل زدم به دریای غمش
برد از کفم هر چه بود در ساغر من.
لذّتی بالاتر از یادت نبود
گفتگو از تو برایم عشق بود
بوده من زندانی رویای تو
آب را غربال میکردم ، چه سود .
ما کرده طوفان تا جهان گردد گلستان
جان رفت و دنیا شد برای ما چو زندان
اصحاب ثروت در کنار باند قدرت
پیچیده با دنیا برای ثروت آن .
حمله میکردند سویم دشمنان
من تحمّل کرده درد و رنجشان
گشته چون فولاد از دست ستم
نیست دیگر کارگر رنج جهان .
دنیای بیرحمیست بیرحم و جنایتکار
اعراب وادادند و اسرائیلیان مار
مشغول کشتار و دگردیسی نسلی
ایمان گرفتار تله از رذل خونخوار.
#فلسطین #سلبریتی_های_دوزاری #طعنه_برف_بگلبرگ_تماشائی_نیست #طوفان_الاقصی
مثل دریا آمدی با من کنار
ابر باران زا توئی من شوره زار
باش با من ای غم فرخنده ام
بر کویر تشنه ی قلبم ببار.
در روی زمین فراز و پستی مردم
مفهوم جهان و قطب هستی مردم
هر جلوه که از خدا بگویم مردم
معیار و اصول حق پرستی مردم
مردم ایران روان مانند آب
قدرت گفتار بی حدّ و حساب
واژه ها در دستشان مانند موم
جمله هاشان بوده گوهرهای ناب.
رودسر ، ماهی و چای است و برنج و باران
رودها ، ساحل و خوشحالی ماهیگیران
خالی است جای تو ، برخیز بیا ایرانی
زیر بار ستم هرگز تو نبینی گیلان.