اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک جمله چنین
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۶۵۹ مطلب با موضوع «دوبیتی ها» ثبت شده است

بازیچه ی دنیای مجازی شده ایم
در بستر آن مهره ی بازی شده ایم
ارکستر قوی به پا در آن دشمن و ما
رقصیده به ساز او و راضی شده ایم .

  • احمد یزدانی

جهان دریا و انسان هم چو ماهی
اسیر دست امواج او چو کاهی
خدایا ریشه ی غم را بخشکان
تو محوش کن چنان سوزی به آهی.

  • احمد یزدانی

ای عشق بیا مرا بخود مفتون کن
لیلا بنما ، از عشق او مجنون کن
دیوانه کن و بکوچه هایم بفرست
بازیچه بچّه ها و دل را خون کن.

  • احمد یزدانی

تو چون طوفانی و من مثل کاهی
چنان دریا توئی من بوده ماهی
خدایا ریشه ی غم را بخشکان
بده برباد چون سوزی به آهی .
                     

  • احمد یزدانی
عدّه ای رذل و مال مردم خور
از خِرَد خالی از تظاهر پُر
کرده سرقت امانت مردم
خورده از آن زده بمردم غُر .
  • احمد یزدانی

اای مرغ گرفتار بمانی و ببینی

آن روز همایون که به عالم قفسی نیست

شعر : سایه

خط : اسرافیل شیرچی

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

امّید که سفره ها پر از نان باشد

محفوظ ز دست واهمه جان باشد

در پهنه ایران عزیز همواره ،

اظهار عقیده سهل و آسان باشد.

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

کرده یوسف را بچاهی سر به نیست
هست یعقوب از فِراقش گشته نیست
چشم او در راه کنعان شد سفید
راه اسلاف است راه صهیونیست .

  • احمد یزدانی

وقتی که گذشت آب عشق از سر من
طوفان شده هر نسیم از دلبر من
با کشتی دل زدم به دریای غمش
برد از کفم هر چه بود در ساغر من.

  • احمد یزدانی

لذّتی بالاتر از یادت نبود
گفتگو از تو برایم عشق بود
بوده من زندانی رویای تو
آب را غربال میکردم ، چه سود .

  • احمد یزدانی

ما کرده طوفان تا جهان گردد گلستان
جان رفت و دنیا شد برای ما چو زندان
اصحاب ثروت در کنار باند قدرت
پیچیده با دنیا برای ثروت آن .

  • احمد یزدانی

حمله میکردند سویم دشمنان
من تحمّل کرده درد و رنجشان
گشته چون فولاد از دست ستم

نیست دیگر کارگر رنج جهان .

  • احمد یزدانی


دنیای بیرحمیست بیرحم و جنایتکار
اعراب وادادند و اسرائیلیان مار
مشغول کشتار و دگردیسی نسلی
ایمان گرفتار تله از رذل خونخوار.
#فلسطین #سلبریتی_های_دوزاری #طعنه_برف_بگلبرگ_تماشائی_نیست #طوفان_الاقصی

  • احمد یزدانی


مثل دریا آمدی با من کنار
ابر باران زا توئی من شوره زار
باش با من ای غم فرخنده ام
بر کویر تشنه ی قلبم ببار.

  • احمد یزدانی

در روی زمین فراز و پستی مردم
مفهوم جهان و قطب هستی مردم
هر جلوه که از خدا بگویم مردم
معیار و اصول حق پرستی مردم

  • احمد یزدانی

مردم ایران روان مانند آب
قدرت گفتار بی حدّ و حساب
واژه ها در دستشان مانند موم
جمله هاشان بوده گوهرهای ناب.

  • احمد یزدانی

رودسر ، ماهی و چای است و برنج و باران
رودها ، ساحل و خوشحالی ماهیگیران
خالی است جای تو ، برخیز بیا ایرانی
زیر بار ستم هرگز تو نبینی گیلان.

  • احمد یزدانی

من هستم و یک عالمه غم پشت نقاب
دلخوش بخیال یارم از متن سراب
هر روز فریب میخورم ، منتظرم
شاید برسد نگارم از پشت حجات.

  • احمد یزدانی