شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۰۸ ب.ظ
پیچیده و تنها گره ای کور به جا ماند
این شعر را در سال 1358 زمانی که مدیر مدرسه ی راهنمائی تحصیلی مختلط در سیمین دشت بوده و بهمین جهت سعادت دیدار گه به گاه از استاد امیری فیروزکوهی را که بعد از پیروزی انقلاب بیشتر از قبل در سیمین دشت میماندند داشته ام سروده و اکنون پس از تقریباً 36 سال با مختصر ویرایشی منتشر مینمایم
پیچیده و تنها گره ای کور به جا ماند
در منظرِ تاریخیِ او گور به جا ماند
از آن همه ثروت و تفاخر و بزرگی
یک مزرعه ی سوخته و عور به جا ماند
کو قدرتِ سرنیزه ی یاران دغلباز ؟
بارِ کج و یک مقصدِ ناجور به جا ماند
با عزّتِ بیگانه و در غربتِ مردم
یک حاکمِ معزولِ و دلی کور به جا ماند
چون میگذرد نیست غمِ ماندن و رفتن
خوشبخت امیری که از او نور به جا ماند