اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
دوشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۴۲ ق.ظ

مادرم با قلب شاد و خاطری آرام رفت

مادرم با قلب شادو خاطری آرام رفت

عاقبت با مهرِ زهرا (س)گشت شیرین کام رفت

بود با ایمانِ خود در انتظارِ پر زدن

کفتری بودو شبی از لانه اش در بام رفت

قبلِ مرگش دل زِ دنیا کنده بود او سالها

مهر ایشان ماندو خود آزاده و خوشنام رفت

حضرتِ زهرا(س) امیدش بود در وقتِ سفر

با توکّل شد رها ، فارغ شد از آلام ، رفت

نظرات  (۱)

  • حرف دل !...
  • مادرم فردا که زهرا پا به محشر می نهد

    در صف خدمتگزارانش ترا جا می دهد

    باز آن جا هم مرام مادری را پیشه گیر

    جان مولا پیش زهرا دست ما را هم بگیر