اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
سه شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۴۲ ب.ظ

یا حسین ابن علی (ع) دلبستگانت آمدند


 یا حسین ابن علی ، دلبستگانت آمدند

یا حسین ابن علی، وابستگانت آمدند
از تمامی جهان بر سر زنان، سینه زنان؛
عاشقانت ، پاکبازان ،اخترانت آمدند
گوئیا شصت ویک هجری رسید از گرد راه
گفتی هل من ناصر آقا شیعیانت آمدند
عشق تو در خونشان مثل هوای زندگیست
تو ندا دادی و از دُردی کشانت آمدند
تو تمام هستی ما مستی ما یا حسین
خنده کن سالارما ، گریه کنانت آمدند
چشم دنیا خیره شد بر زائرانت یا حسین
گوئیا از برکه ها نیلوفرانت آمدند
تو امام ما و ارباب تمام کائنات
حاکم دلها شمائی ، نوکرانت آمدند
نینوا غرق عزا غرق غم جانکاه تو
دید با چشمان خود کرّوبیانت آمدند
گفت یزدانی به راه شیری عشّاق تو
یک ستاره از دل صد کهکشانت آمدند .