اشعار احمد یزدانی

نقطه ی اوج عاشقی  خالق ، با خدا گفتگو چقدر زیباست .

اشعار احمد یزدانی

نقطه ی اوج عاشقی  خالق ، با خدا گفتگو چقدر زیباست .

اشعار احمد یزدانی

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک جمله چنین
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم

نویسندگان
جمعه, ۵ بهمن ۱۴۰۳، ۰۹:۴۷ ق.ظ

ما همه اکنون شده وجه الضمان

ما همه اکنون شده وجه الضمان
رفته گرو زندگی و دینمان
کاغذ پاره شده است پول ما
خورده تورّم همه اموالمان
هر که شده حاکم ما بیسواد
مدّعی و بی هنر از جرزنان
داده شعار و ننموده عمل
گشته طلبکار زمین و زمان
آمده چاپیده و ناراضی است
کرده وطن تابلوی خلق جهان
حاکم هرجا شده است مافیا
راحت و ثروت شده تدبیرشان
هرکه شکاری زده در رفته است
مانده اگر تا که کند لختمان
مردم درمانده تماشاگرند
ارث گروهی شده ایرانمان
رابطه ها سرنخ آسایشند
گشته گرانی مرضی بی امان
ریشه ی آن دین ریائی ماست
گشته ریا قاتل ایمانمان
بوده چنان بوقلمون رنگ‌ رنگ
نقشه راه از طرف حاکمان .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">