اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
چهارشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۸، ۰۳:۱۰ ب.ظ

مردان بزرگ (سرهنگ امان الله یزدانی)

مردان بزرگ آفتابند

هستند که تا بما بتابند

مانند چراغ راهِ تاریک

روشنگر و خوب و بی نقابند

در سینه شقایقی نهفته

در شهر چو شعر بکر و نابند

باران بهاریندو رویش

سرسبزی کوچه های باغند

بخشنده، سخی و باکرامت

زاینده چو چشمه های آبند

آرام چو خواب راحت شهر

دلسوخته آند ، چون گلابند

دستان بلند مهر و ایثار

مفهوم شریف یک کتابند.

#احمد_یزدانی #امان_الله_یزدانی #جناب_سرهنگ_یزدانی