اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۹، ۰۲:۵۱ ب.ظ

موش بی وفا تو بودی

موش بی وفا تو بودی

سال شوم ما تو بودی

خنده های مارو بردی

بری گُم بشی الهی

بری گُم بشی الهی

خوشی ما رو ربودی

پر سر و صدا تو بودی

انبارا رو خالی کردی

بری گُم بشی الهی

بری گُم بشی الهی

دلخوشی رو کردی سردی

رحمی به کسی نکردی

ارزونیا شد گرونی

بری گُم بشی الهی

بری گُم بشی الهی

جُویدی و جویدی 

ته کاسه رو لیسیدی

خدا تورو لعنت کنه

بری گُم بشی الهی

بری گُم بشی الهی

دل همه رو شیکوندی

سر انگشتت رقصوندی

کار تو شده جدائی

بری گُم بشی الهی

بری گُم بشی الهی

خونارو تو شیشه کردی

بدیا رو پیشه کردی

سوغات تو درد و نکبت

بری گُم بشی الهی

بری گُم بشی الهی

هرچی بدی رو اُوردی

شادیای مارو بردی

روز خوش نبینی هرگز

بری گُم بشی الهی

بری گُم بشی الهی