اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
يكشنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۰، ۱۲:۲۱ ب.ظ

شهری که خبر رسانیش پولی شد

شهری که خبر رسانیش پولی شد

نکبت عوض شعور مستولی شد

باید که بگوش شیر جنگل برسد

یک بچّه شغال بی هنر غولی شد .