اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
جمعه, ۳ دی ۱۴۰۰، ۰۸:۴۹ ب.ظ

بازیچه ی دست نفوذ از روزگارم

بازیچه ی دست نفوذ از روزگارم

پیچیده شد طومار نامم در دیارم

تا رفته ام دنبال پیدا کردن خود

اخطار جدّی آمد از پایان کارم .