اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
چهارشنبه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۱، ۰۱:۴۰ ب.ظ

در غرب ز ما داده نشان یاس و سیاهی

در غرب نشان داده ز ما یأس و سیاهی

از کشور ما گفته فقط فقر و تباهی

یعنی نشود هیچ سوالی که چرا هست

غیر از خودشان باقی عالم سر راهی؟

  • احمد یزدانی

سر راهی

سوال

سیاهی

فقر و تباهی