آمده از ره دوباره بهار
کرده زمستان و سپاهش فرار
از دل هردانـه بـروید گلی
نازِ نسیم عشوه ی پروردگار
کارگران ره بسوی باغها
پیرو جوان ،پای پیاده ،سوار
راهی در مزرعه و دشت وکوه
عاشق شوریده نگاهـش به یار
فصل یکی بودن حرف و عمل
لطف خداوند هزاران هزار
ای سرِ شوریده مشو نا امید
تا که تلاش تو نشیند به بار
احمد یزدانی
@ahmadyazdany
- ۰ نظر
- ۰۷ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۲۵