اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آهوان» ثبت شده است

فیروزکوه شهر خوبان
کاخ قشنگ ایران
با مردم بزرگش
دستش رسد به کیوان
با قُلّه ها و قلعه
دیوان در آن به زندان
شهر طبیعت و علم
باشد چو دُرّ غلطان
با چشمه سار و آهو
غم را کند پریشان
از هر طرف ببینی
کوه غرور مردان
با بانوان زیبا
غرّنده چون پلنگان
هر قلعه اش حکایت
دارد ز داغ دوران
شهری گره بر ابرو
اکنون دوباره خندان
با سعی و کار و همّت
خواهد شود گلستان
روئیده از دوباره
بذر بزرگی از آن
با مردمان شادش
جوشیده سعی خوبان
در مرتعش شکار است
هر گوشه چشمه ساران
تاریخ پر ز رازش
دارد سخن فراوان
با انتخاب این شهر
مهمان آن شو آسان
مهر و محبّت اینجا
گردد نثار مهمان
یکبار اگر بیائی
همواره بوده خواهان .

  • احمد یزدانی