اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «افسون» ثبت شده است

نیمه شب
نیمه شب بود و من یاد تو و ذهن خراب
وَ گذرگاه عبور تو و افسون شراب
زنده شد یاد تو چون بال خیالم شده بود
من و تو بوده دو قو موج تصوّر شده آب
سُکر افسونگر هر لحظه ی یاد تو مرا،
برده تا عالم زیبای تصوّر به سراب
لذّت لایتناهی نگاه تو چو خون ،
بوده جاری برگم ،خوشدلیم کودک و تاب
تا سحرگه که رها بوده به دنیای تو من
فکر رفتن شده در روح و روان من عذاب
و سپیده زد و رفتی تو و من ماندم و غم
لوله و درهم و درمانده ،گریزی به شتاب
آنچه ام مانده خیال تو و دنیای غمت
آنچه ام رفته ملاقات تو در عالم خواب .
احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

کرده با شعر و سخن در بودن خود دلبری
خوبی از هرکس که دیدم گفتمش تاج سری
انتقادات فراوان دیدم و لطف زیاد
عدّه ای بد گفته گفتند عدّه ای افسونگری
من نوشتم تا بماند بعد مرگم در جهان
این جهان باقی و منهم رهگذر در معبری
دیده ام از زیر و روهای جهان بی وفا
بدبیاری بوده گاهی قسمتم نیک اختری
بی وفائی باوفائی جنب هم نزدیک هم
مینماید هرکسی خود را عیان چون گوهری
مانده باقی در جهان از ما فقط نیکی بدی
نه تو میمانی نه من باشد کلام آخری .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ خرداد ۰۲ ، ۱۷:۰۵
  • احمد یزدانی