اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اینجا» ثبت شده است

وطن، فیروزکوهی با مسماست
همیشه پرچمش در اوج برپاست
جوانمردان به این مردم بگویید
نشان غیرت ایران همین جاست

اسیر این زمین و آسمانم
همیشه عاشق این مردمانم
تمام روح من فیروز کوهیست
من از این آب و این خاکست جانم

از این اقلیم خوش نام و نشانم
به روی خاک آن دُر می فشانم
از اینجا نیست جایی با صفا تر
من از فیروز کوهی جاودانم

صفا دارد کران تا بیکرانش
شرف می پروراند آب و نانش
تمام عمر می خواهم ببالم
به فیروز کوه خوب و مردمانش

خمار این دیار با شکوهم
ز دیدارش ببالد جسم و روحم
منم چون مردمان باصفایش
همیشه عاشق فیروزکوهم

سرم را روی بالینش گذارید
تنم را از وجودش بر ندارید
چو روزی روح من پر زد ز جسمم
مرا یک گوشه در خاکش سپارید .

  • احمد یزدانی