- ۰ نظر
- ۱۶ اسفند ۰۲ ، ۱۹:۴۵
رودسر ، ماهی و چای است و برنج و باران
رودها ، ساحل و خوشحالی ماهیگیران
خالی است جای تو ، برخیز بیا ایرانی
زیر بار ستم هرگز تو نبینی گیلان.
باران ببار و زندگی را تازه تر کن
راهی مرا چون موج ها رو بخطر کن
با آفتابی ابر کن از نو بباران
قلب زمین را از حضورم پر ثمر کن
چون جان تازه در کویر از من بجوشان
هر بوته ی خشکیده را از نو تو تر کن
در عمق دریا ساکنم کن با سخاوت
قحطی و خشکی را برایم بی اثر کن
جاری شو همچون اشک از چشمانم هر شب
مرگ و تولّد را برایم مستمر کن
با جویباران راهیم کن رو به دریا
حال مرا از مرغ طوفان خوب تر کن
سُکر شرابت را بنوشان بر من ای عشق
سهم مرا دیدار عالم با سفر کن
ابر گشتی ببار باران را
تا تنور است پُخته کن نان را
ریزش و رویش است همبستر
کن جوان خاک سرد بستان را.
مثل دریا آمدی با من کنار
ابر باران زا توئی من شوره زار
باش با من ای غم فرخنده ام
بر کویر تشنه ی قلبم ببار .
سرشادی کوچه ها پس از بارانم
یک خاطره از زیارت یارانم
در حادثه های پیش رو با قدرت
همراه تمام مردم ایرانم .
حسّ باران را نداری خیس از آبی تو
فقط
عالمی برپا شد و در رختخوابی تو فقط
مشکل با ریشه با بی ریشه در یک نکته است
بوده ای وازد تصوّر کرده نابی تو فقط.
#احمد_یزدانی