- ۰ نظر
- ۱۶ اسفند ۰۲ ، ۱۹:۱۳
تنها و ترک خورده در خلوت زندانم
هر صبح سرآغازی در حسرت پایانم
من منتظرم شاید قاصد برسد از ره
تا او نرسد در خود سرگشته و حیرانم
تنهائی و طوفانی طوفانی و تنهائی
این است تمام من آغازم و پایانم
گفتند بهار آمد در پشت در است اکنون
باور شده ای مسخم دستی به گریبانم
محتاج بهارانم ، در حسرت بارانم
ای ابر نمی باری؟ یک عالمه طغیانم.۰