- ۰ نظر
- ۱۸ مهر ۹۹ ، ۲۳:۵۹
متصاعد شود از رود محبّت شادی
میبری بهره زمانی که در آن افتادی
غرقه بودن که بلا میشود هرجا محسوب
برخلاف همه چون غرق شوی دلشادی
گذرت هرچه بود بیشتر اینجا جانت
می شود صیقلی و ساخته با استادی
چون به دریای محبّت برسی خورشیدت
می کند ابر و پراکنده شوی با بادی
این تسلسل نه که پایان چو سرآغازی هست
تا که ویرانه ی جانها بکند آبادی
عمر جاوید کند هرکه محبّت آموخت
می برد تا ابدیّت سفر از این وادی .